- انواع پلاتهای داستانی
- نظرات
ادامه از مقاله قبلی
انواع پلات های داستانی
تا اینجا در سری مقالات معماری بنیان داستان، در خصوص پلاتهای هدف گرا و محدودیت های اینگونه پلاتها مطالبی بیان شد. بافت اصلی در اینگونه پلات ها همان آرزوی اصلی است که کل داستان را با خود همراه میکند.
اما آیا پلاتهایی وجود دارند که رابطه علت و معلولی و شکل گیری داستان در آنها با یک هدف مشخص تعیین نشده باشد؟ پلاتهایی بدون قهرمان؟ یا پلاتهایی که شخصیت اصلی در آن پویا و اکتیو نیست؟
بله !
در این قسمت با پلاتهای جایگزین پلات کمانی (ماجرای قهرمان) آشنا خواهیم شد:
بر خلاف پلات معروف (ماجرای قهرمان)، این پلات ها هدف مشخصی ندارند. از روش مرسوم علت و معلول، «کنش» و «واکنش به آن کنش» و بافت تنیده آن استفاده نمیکنند. حال به صورت جزئی تر با این پلاتها آشنا خواهید شد:
پلاتهای جایگزین
- مینی پلات: پلات عاطفی
- پلات زنجیره ای
- پلات عبرت آموز
- پلات گروهی ( چند آوا )
- پلات شاهد ماجرا
- پلات نمادین
- پلات حادثه تکرارشونده
- پلات کنش تکرارشونده
پلات کوچک ( پلات عاطفی )
این نوع پلات یک روش مینیمالیستی برای بیان پلات کمانی است که در آن اجزای طراحی کلاسیک کاهش داده شده اند. معمولا این نوع داستانها درونی هستند( به درونیات کاراکتر میپردازند) و حتی به نظر فاقد طرح داستانی منسجم میباشند ( و / یا) پروتاگونیست هایی منفعل دارند. روابط علت و معلولی در اینگونه پلات ها و شکل گیری داستان معمولا برخاسته از نقاط احساسی برجسته داستان میباشد نه به دلیل کنش های بیرونی و هدف مادی و فیزیکی مشخص. بعضی از این پلات با عنوان «پلات کمانی چلانده شده» یاد میکنند، چون هنوز در آن رگه هایی از الگوی پلات کمانی دیده میشود، اما در سطح پایین داستان بیرونی و با سطح بالای عاطفی و درونی روایت می شوند.
نمونه آثار سینمایی: بخشایش مهرآمیز 1983، پنج قطعه آسان 1970، توت فرنگی های وحشی 1957
بخشایش مهرآمیز
- کارگردان بروس برسفورد
- فیلمنامهنویس هورتن فوت
- مدت فیلم ۹۲ دقیقه
خلاصه داستان: ” تگزاس. «رُزالی» (هاپر) که شوهرش در جنگ ویتنام کشته شده، به «مک اسلج» (دووال)، یک الکلی فقیر، اجازه میدهد تا بهعنوان کمک در متل ش اقامت کند. «مک» با «رُزا» ازدواج میکند و رابطهای دوستانه با پسر دهساله «رُزا»، «سانی» (هوبارد)، برقرار میکند و شرابخواری را کنار میگذارد. پس از ورود یک گزارشگر به آنجا معلوم میشود که «مک» سابقاً یک خواننده سبک «کانتری» و «وسترن» بسیار موفق بوده و دختر نوجوانی بهنام «سوآن» (بارکین) از همسر سابقش، «دیکسی اسکات» (باکلی)، دارد. حالا «رابرت دنیس» (وان دالن) و گروه ناموفق موسیقیاش به متل میآیند، و از «مک» تقاضای کمک میکنند. وقتی «دیکسی» در شهر آستین کنسرت میدهد، «مک» تلاش میکند تا دخترش را ببیند ولی «دیکسی» نمیگذارد و «هاری» (بریملی)، کارگزار برنامهاش، به اجرای ترانهای که «مک» سروده، اعتراض میکند. «رُزا» از «مک» میخواهد که ترانه را به «رابرت» و گروهش بدهد. در اینجا «سوآن» به ملاقات «مک» میآید و به او میگوید که با یکی از نوازندههای گروه مادرش رابطه دارد و مادرش به شدت مخالف این رابطه است. حضور «مک» همراه با گروه «رابرت» در یک برنامه رقص محلی، نه تنها اعتمادش را بر میگرداند، بلکه باعث میشود تا «سانی» در چشم هم سن و سالهایش اعتبار بیابد. «سوآن» با محبوبش فرار میکند ولی در اثر تصادف اتوموبیل کشته میشود. «مک» دچار افسردگی میشود اما این حالت پس از بازگشت از مراسم تدفین و بازی با «سانی» کمکم رنگ میبازد.
در نقد فیلم در یکی از سایتهای فارسی آمده بود: “فیلم بدی که بازی خوب دووال را نیز هدر داده است. گفتوگوهای فیلم ضعیف و نامنسجماند، نقطههای اوج آن تأثیرگذار نیستند و شخصیتها نیز تک بُعدی و سطحی بهنظر میرسند. با این همه، صداقت فیلم، بد بودن آن را تعدیل میکند.« همانطور که ملاحظه میشود تفاوت بین مینی پلات و پلات کمانی در ذهن مخاطبین و منتقدین باعث بروز چنین انتقاداتی میشود. »