- پیش نیازهای یک پایان قوی
- نظرات
پیش نیازهای یک پایان قوی
به فیلم ” مهاجمین تابوت عهد ” از سری فیلمهای “ایندیانا جونز” توجه کنید. در صحنه ابتدایی “ایندیانا” تک و تنها، جایی در جنگلهای پرو، در مواجهه با مرگ و خطر مبارزان قبیله ای بومی است. همسفران خائنش کشته شده اند و تابوت عهد که برای بدست آوردن آن جانش را در معرض خطر قرار داده، بوسیله رقیبش “بلوک” دزدیده میشود. این یک آغاز بی اشکال برای فیلمنامه “لارنس کاسدان” است، چون در انتها ایندیانا دوباره با مرگ روبرو میشود، اما اینبار توسط نازیهای آلمانی… ولی دیگر تنها نیست. ماریون با اوست. بلوک نابود شده و ایندی بالاخره با پاداشش باز میگردد : تابوت عهد. بعضی عقیده دارند نیازی به دانستن پایان در ابتدای کار نیست. بلکه این کاراکترها هستند که پایان را رقم میزنند. یا عقیده دارند پایان خودش خواهد آمد، آنهم به وقتش. شاید این عقیده به درد یک رمان بخورد و در یک نمایشنامه جواب دهد اما در فیلمنامه اینگونه نیست. فراموش نکنید همه آنتوان چخوف نیستند که بتوانند از آغاز، بی علم به پایان، بنویسند و به مشکلی برنخورند. اما زمانی که احساس کردید نابغه هستید میتوانید اینکار را انجام دهید!
ساختار پرده سوم شما به عنوان جایگاه نقطه اوج از مهمترین مواردی است که باید نسبت به آن شناخت کافی داشته باشید. در اکثر فیلمنامه ها، کاراکتر اصلی در پایین ترین سطح از نظر روانی و یا فیزیکی قدم به پرده سوم میگذارد. به طرز چشمگیری شکست میخورد. و همه چیز گویا میخواهد به یک فاجعه ختم شود. در آپولو 13 فضانوردان در یک کپسول گیر میکنند و اکسیژن را کمکم از دست میدهند و تمامی پنلهای کنترل سفینه از کار میافتند. دیگر از این بدتر نمیشود! با این شیوه، باید به پرده سوم همچون تولدی دیگربار نگریست. فرصتی برای کاراکتر اصلی که دوباره تجدید قوا کند و آخرین تیر باقی مانده تفنگش را شلیک کند.
همانطور که میدانید، برای داشتن پایانی قوی، باید هدف قوی و تکان دهنده برای قهرمان داستان داشته باشید. و طبیعتا این هدف اولیه در پرده اول معرفی میشود. در ایندیاناجونز ، در پرده اول جا میاندازیم که بدست آوردن تابوت عهد هدف اصلی است. در سخنرانی پادشاه؛ هدف اصلی را تسلط و غلبه بیردی بر لکنت زبان و سخنرانی برای ملتش میدانیم. وقتی یک هدف قوی را پایه گذاری کردید، حال مخاطب آماده و مشتاق است تا نحوه رسیدن یا نرسیدن به هدف را مشاهده کند. بدین صورت یک هدف قوی، کمک بسیار شایانی برای طراحی یک پایان قوی خواهد بود. چرا؟ چون پایان، پاسخ و نتیجه ای برای سوال دراماتیک طرح شده در پرده اول است : آیا او به هدفش میرسد یا خیر؟ به پایان بندی های به یاد ماندنی توجه کنید، همیشه اهداف قوی و انگیزه های تاثیرگذار قهرمان به پایانی زیبا ختم شده اند.
وقتی هدفی مشخص در پرده اول نداشته باشید، نمیدانید برای پرده سوم باید چه بکنید. نمونه فیلمهای ناموفق که چنین ضعفی داشته اند کم نیستند . بعضی از این فیلم ها فقط شامل دیالوگ های طولانی بین کاراکترها میباشند، بدون اینکه هدفی اصلی برای فیلم مشخص شود. بنابراین در پایان خبری از بسته شدن داستان نیست. صرفنظر از هرگونه ساختار و پلاتی، تماشاگر در انتها راضی نخواهد بود.
یکی دیگر از دلایل مهم بودن هدف اصلی ، شناخت موانعی است که پتانسیل این را دارند که روبروی پروتاگونیست قرار بگیرند. این موانع پایان بندی را هیجان انگیزتر میکنند، چون موفقیت قطعی یا نسبی قهرمان را در هاله ای از شک قرار میدهند. به عنوان مثال ، در بچه کاراته ، هدف دانیل پیروزی در تورنومنت است. در نیمه نهایی، یکی از رقبا پایش را میشکند. بنابراین او باید در فینال با یک پایش بجنگد . این یک مانع درست و حسابی است. باید در نقطه اوج پرده سوم، آس مشکلات رو شود. هر چه بتوانید احتمال موفقیت قهرمان تان را کمتر کنید، پایان جذاب تر خواهد شد.
به علاوه، باید پایان به گونه ای طراحی شود که مهمترین ضعف پروتاگونیست را به چالش بکشد. اگر او انسان ترسویی میباشد، کاری کنید که در پایان با یک گردن کلفت قلدر درگیر شود. اگر خودخواه است، در پایان او را در دوراهی انتخاب بین خودش و دیگران قرار دهید. اگر پایان بندی اینکار را نکند، داستان شما، پایانی تصادفی خواهد داشت و طبیعی نخواهد بود. بدون هدف. پایان به نظر خالی خواهد آمد. مثل بسیاری از فیلمهایی که این روزها بر پرده سینما مشاهده میکنید. بنابراین یکی از پیش نیازهای پایانی خوب، درک نویسنده برای گذاشتن نقاط ضعف اصلی در قهرمان است. همان نقاط ضعفی که باید در پرده اول معرفی شوند.
پس از رعایت این پیش نیازها، حال میتوانید خیلی راحت تر یک سوپرایز در نقطه اوج قرار دهید. این که سوپرایز چه باشد، قابل آموزش نیست، اما هر چه هست باید جدید باشد و تا کنون دیده نشده باشد و توسط مخاطب قابل پیش بینی نباشد. (حتی اگر انتها معلوم باشد، شیوه رسیدن به انتها پیش بینی نشود) لازم نیست این غیرمنتظره بودن، مثل فیلم حس ششم یک چرخش 180 درجه ای شدید و در عین حال زیبا باشد. در همین حد که غیرقابل پیش بینی باشد هم کفایت میکند.
حال بیایید تمام پیش نیازهای مورد نظر را جمع بندی کنیم :
1- قبل از شروع پایان را بدانید.
2- درک این مطلب که کاراکتر اصلی در ابتدای پرده سوم، باید در چه موقعیت داستانی قرار بگیرد ( پایین ترین حالت فیزیکی یا روانی و یا فیزیکی روانی توامان)
3- در پلات اصلی داستان، هدفی قوی برای کاراکتر اصلی در نظر بگیرید.
4- تا میتوانید در نقطه اوج، مشکلات فراوان بر سر قهرمان بریزید.
5- مطمئن شوید که قهرمان یک ضعف کلی دارد.
6- پایان بندی را به گونه ای بنویسید که آن ضعف اصلی را به چالش بکشاند.
7- چیزی غیرمنتظره در نقطه اوج داستان قرار دهید.