توسعه دهنده نرم افزار اوران ، ورود

ساختار پلات مایکل‌هاگ در فیلمنامه

  • ساختار پلات مایکل‌هاگ در فیلمنامه
  • نظرات

در ادامه با یکی از انواع ساختار سه پرده ای، تحت عنوان ساختار پلات مایکل‌هاگ آشنا خواهید شد:

ساختار پلات مایکل‌هاگ

در یک ساختار درست سینمایی، داستان از 6 مرحله پایه تشکیل می‌شود که با 5 نقطه چرخش در طرح از هم جدا می‌شوند. نه تنها این نقاط همیشه مانند هم می‌باشند، بلکه همیشه در موقعیتهای مشابه و نظیر هم در هر داستان ظاهر می‌شوند. بنابراین چیزی که در 25 درصد از زمان یک کمدی 90 دقیقه‌ای رخ می‌دهد مشابه چیزی است که در 25 درصد از زمان یک حماسی 3 ساعته رخ می‌دهد. این درصدها مطابق زمان فیلم و با تعداد صفحات فیلمنامه شما سنجیده می‌شوند. تا زمانی که هر صفحه از فیلمنامه شما، حدوداً برابر با یک دقیقه از یک فیلم سینمایی باشد. 75 درصد یک فیلمنامه 120 صفحه‌ای حدوداً جایی در صفحه 90 رخ می‌دهد یا جایی در دقیقه 90 از یک فیلم دو‌ساعته.

همزمان با شرح این 6 مرحله در این آموزش، به شماری از فیلمنامه‌های موفق نیز اشاره خواهیم کرد. برای روشن تر شدن موضوع به دو مثال اصلی از دو فیلم بسیار موفق در این آموزش اشاره خواهیم کرد.

فیلمنامه سوزانا گرانت: ارین بروکویچ و فیلمنامه ای از دیوید فرانزونی، جان لوگان و ویلیام نیکلسون: گلادیاتور. اولی درامی ‌است معاصر بر مبنای یک داستان واقعی و دیگری یک حماسی تاریخی اکشن. با وجود تمام تفاوت‌های بین این دو فیلم، در استایل و ژانر، مدت زمان فیلمها و موضوع اصلی، هر دو میلیون‌ها دلار در بازار جهانی فروش داشته اند. هر دو جزء بهترین فیلمهای سال 2000 به بعد می‌باشند. و هر دو از ساختار پایه مشابه بهره برده اند.

مرحله اول: مقدمات ( 0 تا 10%)

ارین بروکویچ: ارین یک مادر مجرد شکست خورده و بیکار است که نمی‌تواند شغلی برای خود پیدا کند. با ماشین تصادف می‌کند و بیمه خود را از دست می‌دهد.

گلادیاتور: ماکسیموس، ژنرال بسیار معروف و قدرتمند رومی، سپاهیانش را به سوی فتح نبرد نهایی هدایت می‌کند.

10% ابتدایی فیلمنامه شما باید خواننده و یا تماشاگر را مجذوب خود کند. مقدمات ابتدایی داستان شما باید زندگی نرمال و عادی هر روزه قهرمان شما را کاملا آشکارا بیان کند. و در عین حال این دنیا باید برای مخاطب جذاب باشد. فراموش نکنید دنیای قهرمان برای او عادی است نه برای مخاطب! این مقدمات باید با ایجاد حس همذات پنداری، دوست‌داشتنی بودن، بامزه بودن یا قدرتمند بودن قهرمان در ایجاد و تعیین هویت برای او فراهم شود.

فیلم cast away  ما را به دنیای مدیر شرکت FedEx  می‌برد، او را در مقام خود محبوب و ماهر جلوه می‌دهد و وقتی که زن مورد علاقه اش را در کریسمس برای پرواز در یک شرایط جوی خطرناک تنها می‌گذارد، در مخاطب سمپاتی و نگرانی ایجاد می‌کند.

به طور مشابه فیلم بوفینگر، به گونه ای طنز آمیز از زندگی غمگین یک کارگردان خوش‌قلب اما افسرده پرده بر می‌دارد که در تلاش است فیلمش را از شکست حتمی ‌نجات دهد. یا معرفی دنیای خطرناک جنگ جهانی دوم در زیردریایی‌های فیلم U571

این مقدمات مخاطب را از دنیای خودش جدا ساخته و به سوی دنیای جذاب مخلوق فیلمنامه‌‌نویس هدایت می‌کند.

نقطه چرخش شماره 1: فرصت (10%)

ارین بروکویچ: ارین فردی به نام راد ماسر را مجبور می‌کند تا به او شغلی بدهد.

گلادیاتور: امپراطور مارکوس اورالیوس قصد دارد پاداشی به ماکسیموس اهدا کند و او نیز می‌گوید پاداشش بازگشت به خانه اش می‌باشد.

بعد از گذشت 10% از داستان فیلمنامه، قهرمان باید با فرصتی جدید روبرو شود. فرصتی که برای وی یک هدف جدید و قابل‌‌دسترس ایجاد کرده و انگیزه ای برای آغاز داستان و سیر ماجراجویانه قهرمان می‌باشد. این همان نقطه‌ای است که نئو در فیلم ماتریکس باید با مورفوس ملاقات کند و سر از کار ماتریکس در بیاورد. یا همان زمانی که “ایکه” اخراج می‌شود و می‌خواهد با عروس فراری دیدار کند. توجه داشته باشید، هدف ایجاد‌شده در نقطه فرصت، الزاما هدف اصلی داستان نیست که پایه اصلی داستان شما بر آن باشد یا همان هدفی که قهرمان داستان باید در انتها به آن دست یابد. بلکه تنها یک علت اولیه برای ورود به داستان می‌باشد. این نقطه را با عنوان حادثه انگیزنده نیز می شناسند.

ادامه مطلب …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − یک =

Next