- خلاصه نویسی برای نگارش دیالوگ
- نظرات
ادامه از مقاله قبل
خلاصه نویسی در فیلمنامه
خلاصه نویسی و ایجاز در دیالوگ یک هنر است. یک هنر تخصصی و اکتسابی. تعداد کمی از نویسندگان، با استعدادی ذاتی برای نوشتن دیالوگهای قوی و تاثیر گذار و موجز مشغول به کار هستند. این هنر برای اشخاص عادی مثل ما نیز دست یافتنی است، اما نیاز به سالها تمرین دارد. سالها اهتمام در امر نوشتن فیلمنامه.
یکی از مشکلاتی که در کار اغلب فیلمنامه نویسان وجود دارد، طول و تفصیل دادن به دیالوگهاست. به بیان دیگر میتوان خیلی از حرفها را به صورت خلاصه و موجز بیان کرد. زیرا مردم در دنیای واقعی اینگونه حرف میزنند. میدانیم که یکی از کاربردهای اصلی دیالوگ در فیلمنامه، انتقال اطلاعات است. فیلم یک رسانه تصویری است اما شما به عنوان یک فیلمنامه نویس نمیتوانید تمام مفاهیم و تفکر خود را با زبان تصویر بیان کنید. خیلی اوقات احساسات و افکار و اطلاعات باید از طریق زبان ناطق کاراکترها به مخاطب منتقل شود. اما اکثراً تازه کارها از آن ور بام میافتند! کلاً تصورشان از کارکرد دیالوگ همین است: صرفاً انتقال اطلاعات …
گاهی اوقات کاراکترهای آنها، چند موضوع مختلف را در یک دیالوگ و آنهم در یک صحنه با هم مطرح میکنند. گاهی در حالتی بسیار غیر فنی کاراکتر یک سوال از خود میپرسد و خودش هم جواب خویش را میدهد! ممکن است این استراتژی گاهی اوقات جواب دهد و دل مخاطب هوشمند را نزند، اما او به هر روی درک میکند که فیلمنامه نویس با اینکار میخواهد خودش را از خلق صحنههای پیچیده برای بیان موضوعی خلاص کند و همه اطلاعات را در یک وعده به خورد مخاطب بدهد. او میفهمد که شاید در بازنویسی فیلمنامه، با توصیه تهیه کننده، یک صحنه ضروری حذف و جایگزینی آن با یک دیالوگ خبری صورت گرفته و اینگونه چندین هزار دلار صرفه جویی به نفع کمپانی انجام شده است. و این نکته منفی میباشد. چون اگر غالب مخاطبان این را بفهمند یعنی شما هوشی به اندازه میانگین هوش جمعی مخاطبین نداشته اید. گاهی کاراکتر در یک دیالوگ طولانی کل پیش زمینه داستان را بیان میکند! این هم جالب نیست. و به عنوان کاری غیر حرفه ای شناخته میشود.
حالا بگذارید مثال روشنتری بزنیم. فرض کنید شما میخواهید یک رمان از یک کتاب فروشی بزرگ انتخاب کنید. وقتی برای مطالعه همه کتابها ندارید و میخواهید بهترین را در کوتاهترین زمان ممکن بدست آورید. معمولا رمان را بر میدارید و آن را روزنامه وار و سریع ورق میزنید. میخواهید ببینید توصیفات چقدر کوتاه و مختصرند و قابل خواندن. پاراگرافها نباید طولانی باشند، چون ممکن است در همان لحظه اول چشم شما را خسته کنند. به همان میزان دوست دارید اگر یک دیالوگ را در آن لحظه میخوانید کوتاه باشد تا با کتاب ارتباط برقرار کنید. این خصوصیت نسل امروز است. باید در همان نگاه اول جذب شوید، وگرنه کتاب به قفسه باز میگردد و شاید برای همیشه زیر گرد و غبار مدفون شود! غالبا اگر ببینند دیالوگهای شما طولانی است، بدون خواندن دیالوگ، شما را یک تازه کار قلمداد میکنند.
قبلاً هم اشاره کردیم که زبان سینما فرم غلو شده و اگزجره زبان واقعیت و عام مردم است. اگر روی مکالمات روزمره تمرکز کنید، میبینید که مردم همانند کاراکترهای یک فیلم صحبت نمیکنند. در زندگی واقعی، ما سوالی میپرسیم و خیلی راحت منتظر شنیدن جواب میشویم. وقتی حرفمان یا نظرمان را با کسی در میان میگذاریم، او نیز به شیوه عام مردم پاسخ ما را به گونه ای مفهوم خواهد داد. همه چیز فرم طبیعی و منطقی دارد. دقت کنید طبیعی و منطقی. مثلا ما هیچوقت داستان زندگی خود را به خواهر خود که از قبل در جریان کامل زندگی ماست نمیگوییم. (کاری که بعضی فیلمنامه نویسان مبتدی برای انتقال اطلاعات به روش غیر منطقی انجام میدهند. )
برای دستیابی به هنر ایجاز در دیالوگ نویسی، باید فیلمنامه بزرگانی چون ویلیام گلدمن، سوزان گرانت یا اسکات فرانک را مطالعه کنید. به روشنی خواهید دید که دیالوگهای آنها بسیار کوتاه اند. حتی گاهی جملات به صورت ناقص تمام میشوند. گاهی اصلا قواعد دستوری زبان رعایت نمیشود. کاراکترها معمولا حرف هم را قطع میکنند یا دنباله بحث را بنا به مقتضیات نوشته به کلی عوض میکنند. دیالوگها همه بکر و بدون کمترین اثر از کلیشه و تقلید میباشند.
حال که متوجه تاثیر موجز بودن دیالوگ در هر چه حرفه ایتر شدن فیلمنامه شدید، بیایید در مورد قانون 16 کلمه بحث کنیم. این قانون میگوید یک دیالوگ نباید بیشتر از 16 کلمه داشته باشد. میگویند از نظر روانی، ذهن مخاطب بعد از کلمه 16 ام خسته شده و وی بی حوصله میشود. اما به هر روی این یک قانون نیست و تنها یک روش سودمند است. یادتان باشد فیلمنامه نویسی یعنی انتقال حداکثر مطالب در حداقل زمان ممکن. پس این تعریف، دیالوگ را نیز در بر میگیرد. با استفاده از این قید و بند و محدود کردن خود به ماکزیمم 16 کلمه و تمرین، ذهنتان را مجبور میکنید که برای انتقال یک مفهوم از تعداد کلماتی کمتر استفاده کند. و این همان هنر ایجاز است.
حال وقتی به فیلمنامه نویسان جوان از اهمیت خلاصه نویسی در دیالوگ میگویم، آنها همیشه مثالی از صحنه معروف فیلم ” ویل هانتینگ خوب ” میآورند. در آنجا که ویل با NSA مصاحبه میکند و 5 دقیقه بدون توقف در مورد اینکه چرا نمیخواهد آنجا کار کند صحبت میکند. صحنه ای زیبا و تاثیر گذار. اما همین صحنه و همین دیالوگ طولانی نیز صحه ای بر نظریه ایجاز است. این صحنه به این دلیل ماندگار شده که به نوعی خلاصه خود فیلم است. حتی چکیده ای از تمام دیالوگهای فیلم!
برای اثبات این تئوری (قید 16 کلمه) بیایید معروفترین دیالوگهای تاریخ سینما را مرور کنیم. توجه کنیم که چقدر کوتاهند. بعد باید فیلمهای مربوط به آن دیالوگها را دید و فهمید که منشا این دیالوگها چه بوده است. آنها جزئی از یک دیالوگ تک طولانی نیستند. بلکه خود یک دیالوگ تک را تشکیل میدهند.
بدیهی است که اصرار بر اینکه دیالوگ شما باید حتماً حاوی 16 کلمه یا کمتر باشد نیز احمقانه است. گاهی لازم است کاراکتر شما بیش از 16 کلمه صحبت کند. ممکن است کاراکتر شما اصولاً انسان پر حرفی باشد و عادتش بی وقفه صحبت کردن باشد. پس از خلق چنین دیالوگهایی نترسید اما همیشه اعتدال را رعایت کنید و همیشه تا سر حد امکان دیالوگها را خلاصهتر بنویسید.
شاید روزی دیالوگ فیلمنامه شما برای همیشه جاودانه شود.