- قهرمان داستان
- نظرات
تا حالا یک قهرمان از نزدیک دیدی ؟
منبع : scriptmag.com
مترجم : توسعه دهنده نرم افزار اِوِران
یکی از مشکلات رایج برای فیلمنامه نویسان در ابتدای راه ، فهم ضرورت وجود یک شخصیت محوری در داستان است که تمامی قصه فیلم ریشه در او و جامعه اطراف او دارد . (به غیر از استثناهایی مانند : داستان با محوریت دو یا چند قهرمان اصلی)
حالا می خواهم از اهمیت روایت داستان از دید شخصیت اصلی داستان شما بگویم .
شما قبلاً در خصوص سازماندهی ایده اصلی خود و همینطور در خصوص تم نهایی داستان خود آماده شده اید . و تمام داستان شما با همین یک جمله طلایی خلاصه می شود :
” یک نفر ، بدجوری یک چیزی رو می خواد ! پس واسه بدست آوردنش همه تلاشش رو می کنه . هر چند در راه رسیدن به اون ، موانع بزرگی سر راهش قرار داره ! “
جمله بالا همان لاگ لاین داستان شماست . در واقع کل داستان شما به همین یک جمله خلاصه می شود.
حالا منظور از ” یک نفر ” در این جمله همان شخصیت اصلی داستان شماست و این حقیقت که ” یک نفر ” در همان ابتدای جمله طلایی شناسانده می شود نشانگر اهمیت شخصیت اصلی در پیشبرد داستان ، آن هم از قدم اول می باشد .
همانطور که می دانید و از همه مدرسان فیلمنامه شنیده اید ، اساس تمام داستانهای عرف ، ساختار سه پرده ای می باشد که مدل غالب داستان سرایی در طول قرون متوالی بوده است . ورای فرهنگ ها و مرزها .
اعتقاد من بر اینست که نیل به هدف (هر هدفی) در ذات موجودات این دنیاست . در بی اختیار ترین حالت همانند ذرات آب در گرداب یک سینک ظرفشویی . خواهی نخواهی همه ما ( در مبحث داستان سرایی : نوع بشر ) به سمتی معین سوق داده می شویم . گویی این در DNA ما نهفته است . و همیشه برای هر فرد هدفی وجود داشته است . از بشر اولیه که به دنبال شکار موجودات غول پیکر برای تغذیه از گوشتشان بود تا بشر مدرن امروزی که به دنبال رفاه بیشتر ، کار بهتر و درآمد آسانتر است .
دلیلش هر چه که باشد ، ما دوست داریم داستانهایی را بشنویم که یک کاراکتر مستقل اصلی دارد و به دنبال هدفی بزرگ است . بالاخره باید کسی در این دنیا باشد که ما خود را به جای او بگذاریم و سفرهای ناممکن خود را از طریق او و در مجاز تجربه کنیم .
[layerslider id=”34″]
نویسندگان جوانتر قصد دارند تم اصلی را به هر قیمتی شده در داستان بگنجانند . البته این کار درستی ست اما نه به هر قیمتی ! گاه نتیجه این افراط این خواهد بود که تمرکز از روی شخصیت اصلی برداشته شده و منعطف شخصیت های فرعی داستان می شود . تا آنجا که ممکن است نویسنده حتی عاشق شخصیت ثانوی یا مکمل خود شده و یا سایر شخصیت های داستان . و به دنبال خط داستان جدیدی میرود . آن هم در مدت زمانی طولانی در فیلمنامه شان . و اینگونه شخصیت اصلی کم رنگ و گم خواهد بود . من بعدها در خصوص اهمیت شخصیت های فرعی و داستانهای فرعی خواهم گفت اما اگر هدف شما اینست که فیلمنامه تان کاملاً حرفه ای (تجاری) باشد به گونه ای که تهیه کنندگان بزرگ را جذب کند ، مطمئن باشید که نیاز به یک شخصیت اصلی (قهرمان) دارید که تمام داستان را تحت سلطه خود دارد .
وقتی که در مورد نوشته فیلمنامه نویسی که دچار اشکال است مشاوره می دهم همیشه اول از او می پرسم : ” حدس میزنی قهرمان داستان تو در چند صفحه از فیلمنامه ات حضور دارد؟ ” معمولاً بدون استثنا تخمین او اشتباه است . البته که من قبل از این پرسش با خواندن کامل فیلمنامه تعداد این صفحات را محاسبه می کنم و وقتی عدد واقعی صفحات را به او می گویم ، شگفت زده می شود . و ناگهان متوجه غیبت طولانی قهرمان داستانشان می شوند !
به نظر من در یک فیلمنامه 105 صفحه ای ، قهرمان شما حداقل باید در 90 صفحه حضور پر رنگ داشته باشد . اگر بعد از دو سکانس طولانی و یا 5 صفحه فیلمنامه هنوز کاراکتر اصلی تان غایب است بدانید که در خطر خارج شدن از روند اصلی داستان و وا زدن مخاطب هستید .
این قاعده در مورد رمان ها اجباری و سخت گیرانه نیست . خواننده رمان می تواند در تعداد صفحاتی که قهرمان اصلی حضور ندارد ، بدون او و به تنهایی راه او را در پیش بگیرد . ( با این فرض که داستان پخته و جذاب و پیش رونده باشد) در بعضی از این رمانها حتی به سختی می توان شخصیت اصلی داستان را تشخیص داد . اما این کار در فیلمنامه اثر خوبی ندارد .
دلیل اصلی تفاوت میان فیلمنامه و رمان وسیله انتقال مطلب به مخاطب است . بدیهی است که یک رمان ارتباطی است رو در رو بین نویسنده و مخاطب . یک طرح بلند است . قرار نیست یک رمان در یک جلسه خوانده شود . ممکن است ماه ها طول بکشد .
در آن سو اما فیلم یک روایت کوتاه است ( از نظر زمان انتقال )
شما به عنوان یک فیلمنامه نویس مجبورید پا در کفش قهرمان اصلی داستان کرده و با او و از دید او تمام یک داستان ، تمام مفهومات ذهنی و عینی خود را حداکثر ظرف 2 ساعت به او منتقل کنید . و مطمئن باشید اینکار فقط از پس شخصیت اصلی یعنی قهرمان داستانتان بر می آید . بیشتر از همه شخصیت ها ، اوست که وظیفه دارد مخاطب را دو ساعت روی صندلی میخکوب نگاه دارد . اوست که به شما تضمین می دهد فیلمنامه بعدی تان با قیمت بیشتری به فروش خواهد رسید !
در پایان ، یک دلیل تجربی و نه چندان مرتبط با ذات فیلمنامه نویسی هم وجود دارد که عنوان کردنش خالی از لطف نیست :
یادتان باشد هیچوقت قهرمان خود و مسیر اصلی پیش روی او را در این دو ساعت فراموش نکنید . زیرا اگر قرار باشد بازیگر حرفه ای و با سابقه آن نقش را بپذیرد لازم است نقش او کاملاً پر رنگ و کاملاً مسلط بر جریان کل داستان باشد . اینگونه نه تنها تهیه کنندگان ، که بازیگران مهم نیز روی فیلمنامه شما دست خواهند گذاشت .
نویسنده عزیز ، هرگز برای لحظه ای هم چشم از قهرمان اصلی داستانت بر ندار ، حتی اگر برای لحظاتی در دستشویی بسر ببرد !!