- نقطه میانی، پلی میان حقیقت و دروغ
- نظرات
پلی میان حقیقت و دروغ
تحول صورت گرفته در این نقطه لزوما سبب نمیشود کاراکتر، دروغ یا فریب یا انحرافی که تا کنون به آن باور داشته را کاملا رد کند. هنوز برای اینکار بسیار زود است. اما این نقطه به او نشان میدهد که تا چه اندازه زاویه دید متفاوت از باوری که تا کنون داشته اهمیت دارد و دیگر نمیتواند آن را انکار کند. او معمولا از نقطه میانی تا عطف دوم، یعنی در نیمه دوم پرده دوم، حتی اگر همچنان به آن دروغ باور داشته باشد، ناخودآگاه در مسیر حقیقت گام بر میدارد.
به عنوان مثال، در نقطه میانی داستان ریچارد مک کنا با نام the sand pebbles، پروتاگونیست داستان، یعنی جیک هولمان مجبور میشود با این حقیقت که نمیتوان در میانه یک جنگ بی طرف ماند روبرو شود. او همچنان اصرار دارد تا در این نقطه بی طرف باقی بماند و بر اخلاقیات و سیاستهای جنگ اصرار ورزد، اما از این نقطه به بعد، کنشهای او مثل ترک کردن نیروی دریایی، ثابت میکند در اعماق قلبش دیگر نمیتواند مواضع بی طرفانه داشته باشد.
در این نقطه، کاراکتر شما شخصیتی است تفکیک شده. بین دروغ و حقیقت غوطه میخورد و همین هم باعث میشود که در انتهای پرده دوم موفق نباشد، چون به درک کاملی از حقیقت دست نیافته است.
تغییر شخصیت در ناخودآگاه قهرمان
انقلابی ظریف
نقطه میانی، یکی از صحنههای مهم فیلمنامه است. لحظه تغییر باورهای شخصیت از دروغ به حقیقت. لحظه ای است بسیار ظریف. شاید او نتواند با این تغییر همگام شود اما تغییر به خودی خود قاطع است.
در نقطه میانی، این تغییرات میتوانند مطابق موارد ذیل نمود پیدا کنند:
- عدم توانایی فیزیکی برای به دست گرفتن چکش افسانه ای و فهمیدن این حقیقت که تنها نیروی فیزیکی برای به دست آوردن هدف کافی نیست (تور)
- یک نگاه گذرا بر حقیقت هولناک راچستر و وابستگی رشدیافته او و فهم این نکته که جین دیگر نمیتواند برای او کاری کند. مخصوصا اگر قرار باشد او با کس دیگری ازدواج کند. (جین ایر)
- یک یورش مبهوت کننده از جانب دایناسور تیرکس به سوی کودکان، و فهم این حقیقت که بچهها باید به هر نحوی نجات پیدا کنند، حتی اگر به قیمت جان قهرمان تمام شود. (پارک ژوراسیک)
- یک بزنبزن میان عمو هاب و دار و دسته اوباش و فهم این نکته که داستانهای قهرمانانه عمو گارت احتمالا راست بوده اند. (شیرهای بازنشسته)
- فهم این نکته که اگر باز را نجات ندهد، دیگر نمیتواند پیش اندی و سایر اسباب بازیها جایی داشته باشد.(داستان اسباب بازی)
مثالی از تحول درونی شخصیت اسکروچ در روح کریسمس:
بعد از نیمه اول پرده دوم این داستان، که شامل مشاهدات اسکروچ از زندگی خودش و نتیجه اعمال او بود، حالا اسکروچ بر خلاف شب قبل، آماده سپردن خویش به دستان روح شب دوم است. روح هدیه کریسمس. تا این مرحله دیگر اسکروچ تسلیم شده است و این فقط منحصر به جرأت او برای نگاه کردن در چشمان روح دوم نیست. پرده اول به او فقط نشان داد که تکیه خالی بر پول و ثروت، یک باور غلط است و نشانههایی که در این پرده دید، او را قانع کرد که شاید بتواند انسان بهتری باشد. او در نقطه میانی کاملا آماده است که درسی بیاموزد. هنوز کاملا از عقاید خویش دست نکشیده است. هنوز خالص نیست. اما ناخودآگاهش حالا دغدغه مند است.
این تغییر شخصیت با دو نوع نگاه بوجود میآید.
در ادامه با آنها آشنا خواهید شد.