توسعه دهنده نرم افزار اوران ، ورود

اقتباس از آثار ادبی

  • اقتباس از آثار ادبی
  • نظرات

اقتباس از آثار ادبی

نویسنده : لین پم بروک

منبع : movieoutline.com

ترجمه : توسعه دهنده نرم افزار اِوِران

سرشار از اعتماد به نفس ، قرارداد برای اقتباس یک رمان ناشناخته اما شگفت انگیز را امضا می کنید و می خواهید آن را به فیلمنامه ای تبدیل کنید اما ناگهان در دلتان چیزی فرو می ریزد . ” پیش خودم چه فکری کرده بودم که قراداد رو امضا کردم ؟ چجوری می تونم یه نوول 400 صفحه ای رو تبدیل به یک فیلمنامه 110 صفحه ای بکنم ؟ “

پاسخ اینست : ” همانگونه که می توان 6 فیل را در یک فولکس قورباغه ای جا داد ! 3 تا فیل رو جلو بشون و 3 تا فیل رو عقب ماشین ! “

صرفنظر از جک بی مزه ای که گفتم ! چگونه می توان 10 گالن آب رو تبدیل به یک گالن آب کرد . با حفظ حجم آب ؟!!

در این مقاله ، به موانع و سختی های پیش رو و چگونگی برخورد با این موانع و اقتباسی موفق بحث خواهیم کرد :

چالش اول : طول رمان

حجم یک فیلمنامه به ندرت از 120 صفحه بیشتر می شود . با در نظر گرفتن اینکه هر صفحه از فیلمنامه برابر 1 دقیقه باشد ، یک فیلمنامه 120 صفحه ای تقریبا برابر دو ساعت زمان یک فیلم سینمایی می باشد . در صنعت سینما ، و فیلم با زمان بیشتر از دو ساعت ، برای سینما داران به معنای از دست رفتن یک سیانس دیگر ، و عدم فروش  ، پاپ کورن و تنقلات اضافه می باشد ! حال که نویسنده داستانی را طی رمانی 400 صفحه ای نوشته ، چگونه می توان همان داستان را با همه المان هایش در 110 یا 120 صفحه خلاصه کرد ؟ به گونه ای که در حد استاندارد زمان یک فیلم سینمایی نیز ظاهر شود ؟

و جواب به این پرسش اصلا شوخی نیست : ” نمی تونی ! اصلا تلاش نکن ! “

بله ، اینکه بخواهید تمام جزئیات نوشته اصلی را وارد فیلمنامه بکنید غیر ممکن است ، برای همین باید روح داستان را درک کنید و تم ان را بیابید . خط اصلی داستان را بیابید و داستانک های اصلی آن را استخراج کنید و خیلی خشن و مصمم بقیه زواید را حذف کنید .

خط اصلی یعنی چه ؟ در همین جمله طلایی خلاصه می شود : چه کسی ( قهرمان ) چی می خواد ( هدف ) و چه کسی و یا چه چیزی ( ضدقهرمان) مانع او می شود ؟

آیا دوروتی راه برگشت به کانزاس را پیدا می کند علیرغم تمام تلاش های جادوگر شیطان صفت برای مانع شدن ؟

حال همین کار برای داستانک های اصلی نیز باید انجام شود :

آیا دوستان دوروتی نیز به اهدافشان دست می یابند علیرغم به جان خریدن خطرات ناشی از دوستی و وفاداری به دوروتی ؟

بهترین تکنیک برای پیدا کردن خط اصلی داستان و داستانک های مهم رمان چیست ؟

رمان را به دقت بخوان ، بعد چند هفته آن را کنار بگذار ، سپس بعد از طی این مدت ، ببین چه چیزهایی از داستان به یادت مانده است … هر چه به یادت مانده همان خطوط اصلی داستان است . زیرا هدف تو اینست که رمان را خلاصه کتی ف پس هر انچه به یادت مانده جوهره رمان است و ملاک اقتباس تو خواهد بود .

با این روش بسیاری از زواید داستان ( که تنها در خود رمان کاربرد دارند و نه در فیلمنامه ) خود به خود حذف می شوند .

چالش دوم : زاویه دید

بسیاری از رمان ها راوی اول شخص دارند . هوس اینکه بخواهی فیلمنامه را از دید اول شخص بیان کنی تبعاتی دارد و آن استفاده بسیار از صداهای زمینه می باشد . که این چندان جالب نیست . صداهای زمینه ( صحبت های ذهنی کاراکترها در فیلم ) نباید بیش از حد باشد . یادتان باشد تماشاچی برای دیدن فیلم می آید ، برای دیدن تصویر و حرکت ، طبیعتا اگر آنها می خواستند داستان صوتی گوش کنند پیش عمو جان می رفتند و او با صدای گرمش داستانهایی بسیار زیباتر برایشان می خواند ! یا شاید یک کتاب صوتی می خریدند .

ضرب المثل قدیمی در حرفه فیلمنامه نویسی هست : ” نشون بده ، حرف نزن ! “

بنابراین چنانچه قصد کردید از اول شخص استفاده کنید ، در استفاده از صدای زمینه او ، نهایت دقت را کرده و افراط نکنید .

[layerslider id=”34″]

چالش سوم : ذهنیات کاراکترها

بعضی از قبیله های سرخپوست به کسانی که به مدت زیاد به جایی خیره می شوند و تفکر می کنند ، بیماران طویل الفکر ! می گویند . در مورد کاراکترهای یک رمان هم همینگونه است . آنها نیز زیاد فکر می کنند . چون نویسنده ذهنیات و دورنیات همه شان را در هر لحطه از داستان با جزئیات بیان می کند .

” مایک در اعماق قلبش از عدم صداقت و نادرستی جودیت آگاه بود . می دانست که ممکن است هوس با او بودن ، هوش خودش را نیز زیر سوال ببرد . سخت بود که برای دوست پسر زنش ، چون یک احمق بنماید . او به دنبال بهانه ای برای پایان این ازدواج بود ، تا به گونه ای خود جودیت غیر مستقیم متوجه بشود که او همه چیز را می داند و خودش رابطه را تمام کند . اما چگونه می توانست ؟ “

به نظر شما چگونه یک فیلمنامه نویس می تواند این جمله را به تصویر بکشد . با فرض اینکه این جمله بسیار حیاتی و مهم باشد ، مسلما راه نشان دادن تنها این نیست که مایک یک گوشه بنشیند و با خود فکر کند و شما صدای پس زمینه برای او بگذارید . خیلی ابتدایی ست ! و یا اینکه فقط بنشیند و فکر کند . این که افتضاح است !

وقتی طرح اصلی در ذهن قهرمان می گذرد ، باید آن را به گونه ای به تصویر کشید . می توان با استفاده از یک کاراکتر دیگر که در داستان اصلی است همین افکار را با صدای زمینه خود کاراکتر شنید . با اینحال توصیه می کنیم هر چه غیر مستقیم تر و تکنیکی تر این ذهنیات را به تماشاچی منتقل کنید . چون انتقال یک مطلب اصلی با دیالوگ مستقیم چندان هم حرفه ای نیست . البته بستگی به شرایط دارد .

مثلا شاید به طور خلاصه با یک صحنه بتوان ذهنیات مایک را نشان داد :

داخلی – اتاق خواب مایک و جودیت – روز

جودیت روی تخت دو نفره شان ، با عجله لباس خواب را تن پوش تن عریان خود کرده ، سر و صورت خود را دست کشیده ، چشمهایش را می مالد و ملافه ای به روی خود می کشد . گویی در همین لحظات کسی به سرعت زیر تخت رفته ، چون تخت به ناگهان بالا و پایین می رود و صدای قریژ شدیدی می دهد . مایک وارد اتاق خواب می شود .

مایک : هنوز خوابی ؟

جودیت ( خمیازه کشان ) : چقدر زود اومدی؟ اتفاقی افتاده ؟

مایک : مرخصی گرفتم .

مایک با همان کت و شلوار رسمی سر کارش ، روی تخت ولو می شود . دستش از گوشه تخت پایین می افتد . جودیت رویش را از او بر می گرداند . مایک از عمد بو می کشد . جودیت با چشمانی باز و گشوده از ترس و مایک با چشمانی بسته و آرام . پشت به هم . حلقه مایک از انگشتان لاغرش می سرد و به زیر تخت می رود . صدای چرخش و ایستادن حلقه برای چند ثانیه به گوش می رسد . جودیت چشمانش را محکم می بندد .

مایک : حلقه م افتاد زیر تخت !

جودیت با عجله بلند می شود

جودیت : الان برات میارمش .

مایک : نمی خواد . باید برم .

جودیت : بدون حلقه ؟

مایک : برای انگشتام گشاد شده .

مایک برای لحظه ای دم تخت می نشیند . و بعد اتاق را ترک می کند .

چالش چهارم – کدام داستان ؟!

بسیاری از نوول ها بیشتر از آنکه بر مبنای داستان باشند شخصیت محور و تم محورند . حتی نوول های قوی . قلم قوی نویسندگان نوول آنچنان هنرمندانه است که گاهی نیازی به داستان قوی هم ندارند . و خواننده را با ادبیات گرم و شخصیت های جذاب خود مبهوت می کنند . اما بدون داستان در فیلم نامه هر چقدر هم که قوی باشید شکست می خورید .

حال باید بدانید که اقتباس از چنین آثاری که به قول مارک تواین ” در آنجا ، هیچ جایی نیست ” ( یعنی داستانی در داستان وجود ندارد ! ) کار بسیار سخت و دلهره آوری است . اولین کار اینست که از همان جمله معروف استفاده کنید : ” بر اساس رمان …. اثر …. ” به این ترتیب می توانید با استفاده از کاراکترها و تم داستان اصلی ، فیلمنامه خود را بنویسید .

ادامه مطلب (کلیک کنید)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک + 3 =

Next

مقالات مرتبط