- سه استراتژی مهم در آغاز فیلمنامه(2)
- نظرات
آغاز با دیالوگ
راه دیگر دیالوگ است. البته حتی الامکان اینکار توصیه نمیشود، مگر آنکه دیالوگ و موقعیت جذاب باشد. خیلی جذاب. این روزها در سینمای حرفه ای، اینکار به دلایلی که قبلا بیان شد به ندرت انجام میشود اما اگر داستان از همان لحظه اول شروع شده باشد، وسط یک دیالوگ تنش زا، شروعی تهییج کننده خواهیم داشت. ولی به احتمال زیاد به یاد ماندنی نیست. پس باید خواننده را از همان آغاز وسط ماجرا انداخت. در غیر اینصورت اگر با یک دیالوگ بی ربط شروع کنید، افتضاح ببار میآید.
فیلم Blood Simple با مونولوگ راوی و بعد با دیالوگ آغاز میشود. یک زن (فرانسیس مک دورمند) در حال مکالمه با مردی است ( جان گتز) و میگوید شوهرش به او یک تفنگ برای کریسمس هدیه داده و او به این نتیجه رسیده که قبل از آنکه از آن تفنگ برای کشتن شوهرش استفاده کند، باید از او جدا شود. تمام اینها با دیالوگ است. ما حتی کاراکترها را نمیبینیم. فقط جاده. انگار به ناگهان پشت یک ماشین فرود آمده ایم و وسط مکالمه دو نفر، استراق سمع میکنیم. و مشتاقیم بدانیم بعدش چه میشود. ما اغوا شده ایم!!
بنابراین اگر هم از دیالوگ در صحنه افتتاحیه استفاده میکنید، باید به شدت اغوا کننده و تهییج کننده باشد.
این دیالوگ میتواند حتی در یک صفحه سیاه و بدون تصویر اتفاق بیفتد. بنابراین چون تصویر حذف شده، دیالوگ باید به شدت تهییج کننده و کنجکاو کننده باشد.
میتواند مونولوگ باشد و یا صرفا یک صدای خاص و جالب توجه.
آغاز با کاراکتر
سومین استراتژی، آغاز با کاراکتر اصلی است. چه تصویری، چه با دیالوگ، تکیه اصلی ما در همان لحظات نخست، بروی کاراکتر قهرمان میباشد.
در روش تکنیکی یک روز عادی که در قسمتهای بعد با آن آشنا خواهید شد، کاراکتر رهبر، یا همان قهرمان را در محل زندگی اصلیش نشان دهید. زندگی روزمره و شغلش، قبل از اینکه داستان اصلی آغاز شود.
در فیلم THE IPCRESS FILE محصول سال ،1965 ما هری پالمر را میبینیم که یک روز صبح از خواب بر میخیزد و برای کار آماده میشود. یک صحنه ساده که به ما همه چیز را در مورد این کاراکتر نشان میدهد. باید اول عینکش را پیدا کند تا بتواند از روی تخت ببیند الان ساعت چند است. او خودش دانههای قهوه را آسیاب میکند. و از یک قهوه ساز پیشرفته و عجیب غریب( به نسبت آن زمان) استفاده میکند. در هنگام خوردن قهوه به بیرون پنجره نگاهی میاندازد. هنگامی که به دنبال اسلحه اش است، یک گوشواره روی تختش پیدا میکند. و بعد برای کار از خانه خارج میشود. هر چیز اساسی که باید در مورد او بدانیم در همین صحنه مشخص بود. از اینجا به بعد داستان اصلی آغاز میشود.
همینطور در روش تکنیکی ورود بی مقدمه که در قسمتهای بعدی با آن آشنا خواهید شد، شما بدون هیچ مقدمه ای با کاراکتر اصلی آغاز میکنید.
اما بهترین روش برای استفاده از این نوع آغاز، تهیه لیستی از تمام چیزهایی است که باید در تمام طول داستان، در مورد کاراکتر اصلی بدانیم. همه چیز ضروری در مورد او. هر چیزی که بعداً به صورت دراماتیک مورد استفاده قرار خواهد گرفت. نه چیزهای زائد. این موارد حتی ممکن است در خصوص مشخصات ظاهری کاراکتر باشند. مثلا فرض کنید اگر کاراکتر شما یک چشم دارد، و این یک چشم بودن اهمیت دراماتیک دارد، پس باید در فیلمنامه مشخصاً ذکر شود. اما اگر اهمیت ندارد، اصلا چرا باید یک چشم باشد؟!!
در فیلم مارمولک، آغاز تصویری است و همچنین کاراکتر اصلی نیز معرفی میشود. اما تکیه اصلی بر آغاز با قهرمان داستان است. در همان صحنه اول میفهمید چرا نام فیلم مارمولک است (نوع بالا رفتن رضا از دیوار و خالکوبی مارمولک روی بازو. در مییابید که او یک سارق است. و بلافاصله دستگیر میشود.
با توجه به استراتژیهای پیش گفته، به نظر بهینهترین و حرفهترین استراتژی، ترکیب تصویر و کاراکتر است.