- فاکتورهای یک ایده اولیه خوب
- نظرات
فاکتورهای یک ایده اولیه خوب
آیا میدانستید 90 درصد کلیه فیلمنامهها، قبل از اینکه حتی نوشته شوند، مرده و غیرقابل استفاده به حساب میآیند؟ به دنیای ” ایدههای افتضاح ” خوش آمدید! بهترین و موثرترین راه برای به خاک سیاه نشاندن یک فیلمنامه، ضعف ایده اولیه و در نتیجه ضعف ایده نهایی آن است. بدترین چیزی که در مورد ایدههای خوب وجود دارد تعصب نویسنده نسبت به آن میباشد. گاه سالها اصرار وی بر آن ایده تنها موجب اتلاف وقت او میشود. یعنی بدون اینکه هیچ کار دیگری موازی با آن انجام دهد. که این یک فاجعه برای نویسنده است. ارزش بعضی ایدهها آنقدر پایین است که سالها تلاش روی آنها و بازنویسیهای متعدد و مشاورهها نیز دردی را دوا نمیکنند و نهایتا حاصل زحمات، اثری رضایت بخش نخواهد بود.
حال برخی بر این عقیده اند که دست و پنجه نرم کردن با ایدههای ضعیف و ارتقاء آن جزئی از روند یادگیری ست. ایدههای بد همان تمرینهای طاقتفرسا هستند. شکست شما را سبب میشوند که مایه رشد شما خواهد شد. به عنوان یک تازه کار هنوز آنقدر با تجربه نیستید که بدانید روی ایده ضعیفی کار میکنید. بنابراین به جنگ ادامه میدهید و در این نوشتن و نوشتن و نوشتن پخته تر میشوید اما…
قضیه اینجاست که ایدههای بد تنها مختص نویسندههای جوان نیست. هر فیلمنامه نویسی با تجربه ای نیز ممکن است اسیر یک ایده بد شود که به نظر خودش خوب است.
” فیلم پادشاهی حیوانات یکی از بهترین فیلمهای مورد علاقه من بود. تازه و متفاوت. اما همین اواخر فیلم دیگری از کارگردان آن فیلم خوب دیدم. با نام خانه بدوش. تا آنجایی که من توانستم فیلم را تحمل کنم، داستان در مورد مردی بود که میخواست ماشینش را پس بگیرد. من میدانستم که “دیوید میچود” یک نویسنده و کارگردان خوب است. اما وقتی درگیر یک ایده بد و غیرجذاب شوی، از بزرگترین فیلمنامه نویسان تاریخ هم کار چندانی بر نمیآید. این ایده آنقدر خوب نبود که بتواند مخاطب را حفظ کند.
شاید شما بگویید قضاوت در مورد ایده بیهوده است چون کاملا شخصی و سلیقه ایست. اما واقعیت اینست که خوب یا بد بودن ایده غالبا مطلق است و معمولا مخاطبان بر خوب یا بد بودن ایدهها اتفاق نظر دارند. و این به این معناست که با شناخت جامعه هدف، میتوان معیار خوبی و بدی یک ایده را به دست آورد. یک ایده برای جامعه هندی ممکن است عالی به نظر رسد اما برای جامعه آمریکایی بچه گانه و یا بالعکس. اما هر چه فیلمنامه نویس جهان شمول تر با ایده برخورد کند، امکان موفقیت او بیشتر خواهد بود. هر چقدر دامنه مخاطبینش را افزایش بخشد، خواهان و متقاضی بیشتری خواهد داشت.
بیایید جرقههای ذهنی (ایده اولیه) زیر را با هم مقایسه کنیم. همانطور که قبلا آموختید ایده نهایی با جرقه ذهنی متفاوت است.
تصفیه حساب – یک رهبر نژادپرست سفید، وقتی از خواب بیدار میشود خود را میان دارودسته خلافکاران سیاه پوست مییابد.
تکنولوژی – یک پسر خوره تکنولوژی گوشه گیر در یک شهر فوق پیشرفته از خواب بیدار میشود.
کدام یک از این جرقههای ذهنی بهتر بودند؟ من فکر میکنم الان من و شما در یک تیم هستیم! مسلما ایده شماره 1! بیایید به دقت به آنها نگاه کنیم:
اولین چیزی که در ایده اولیه تصفیه حساب آشکار است، تضاد و تقابل آن است. حضور یک رهبر نژادپرست متعصب بین یک گروه سیاه پوست گانگستر همان ابتدا روشن میکند که با درگیریهای زیادی روبرو خواهیم شد. و بعد کاراکترها انگیزههای خوبی خواهند داشت. مطمئنا جان کاراکتر نژادپرست در خطر است! وقتی به اینجای کار میرسیم میبینیم مخاطب به سرعت این سوال را از خود خواهد پرسید: ” میتونه جون سالم بدر ببره؟ ” یا ” اگه سیاه پوستا متوجه عقاید او بشن باهاش چیکار میکنن؟! ” میبینید؟ همین یک جمله، قبل از اینکه مخاطب داستان را بخواند، او را وارد فضای داستانی شما میکند. اگر موفق به چنین کاری شوید به عنوان یک نویسنده در همان ابتدای کار، هوش خود را نشان داده اید.
در مقابل، ایده اولیه تکنولوژی… به نظر هیچ تقابل و تضادی وجود ندارد. اگر او یک متخصص تکنولوژی باشد، حتما در مورد یک شهر پیشرفته اطلاعات زیادی دارد و میتواند به راحتی از آن خارج شود. چون انسان گوشه گیری بوده، کسی هم او را نمیشناسد. هر چه به جلو میرویم از جذابیت داستان کاسته میشود. بعد که خوب فکر میکنیم می بینیم اصلا چرا باید از آنجا خارج شود؟ وقتی هیچ مشکلی وجود ندارد، او میتواند به یک کافی شاپ پیشرفته برود و یک فنجان قهوه بنوشد.
پس اولین نکته در یک ایده اولیه جذاب، وجود یک نوع مشکل است. یک مشکل اساسی. و این مشکل باید باعث بروز برخوردها و تضادها در طول داستان باشد و برخورد، انگیزه برانگیز است. ببینیم در فیلمهای محبوب این ایدههای اولیه به چه شکل بوده اند. منظور این نیست که این فیلمها بهترین فیلمها بوده اند، بلکه در زمان خود ایدههایی زیبا و بکر داشته اند.
پارک ژوراسیک – یک گروه از مردم، در پارکی ممنوعه و در محاصره دایناسورها قرار میگیرند.
هنگ اٌوِر – یک سوپر قهرمان افسرده الکلی، باید برای حفظ شهر از فسادی لجام گسیخته، به نبرد با حلقه شیاطین بپردازد.
پنجره پشتی – یک عکاس ویلچرنشین متوجه رخداد قتل توسط یکی از همسایگانش میشود و میفهمد قتل کار یکی از آنهاست.