توسعه دهنده نرم افزار اوران ، ورود

مصاحبه با لیو هانتر – فقط بنویس

  • مصاحبه با لیو هانتر - فقط بنویس
  • مصاحبه با لیو هانتر - قسمت دوم
  • نظرات

فقط بنویس

منبع : screentalk.biz

مترجم : گروه نرم افزاری اِوِران

لیو هانتر ، یکی از پرآوازه ترین اساتید فیلمنامه نویسی در جهان است . او دارای دو مدرک فوق لیسانس از دانشگاه UCLA و نورث وسترن می باشد . و با کمپانی های مشهوری مانند کلمبیا پیکچرز ، لوریمار ، پارامونت ، دیسنی ، NBC ، ABC و CBS تحت عناوین نویسنده ، تهیه کننده و مدیر اجرایی همکاری می کند . از سال 1979 در دانشگاه UCLA مشغول به تدریس فیلمنامه نویسی بوده و هم اکنون کرسی بخش فیلمنامه نویسی را در اختیار دارد .

او نویسنده اثر تحسین شده ” فیلمنامه نویسی 434 ” می باشد و در سمینارها و کارگاه های فیلمنامه نویسی در سرتاسر جهان شرکت کرده است . در بوربانک کالیفرنیا اقامت دارد . نتیجه گفت و شنود با لیو هانتر برای هر نویسنده ای همین جمله مهم است : برای نویسنده شدن ، فقط بنویس ، بنویس و … بنویس

در ذیل بخشی از متن مصاحبه ای با لیو هانتر را خواهید خواند :

سوال – چه زمانی برای اولین بار درگیر فیلم و فیلم نامه نویسی شدی ؟

لیو هانتر –  وقتی که جوان بودم فیلم های فرد آستیر را می دیدم . همیشه مجذوب و شیفته داستانهایش بودم . داستانهایش همیشه همراه با رقص و آواز بودند . بعدها که کمی بزرگتر شدم مادرم مرا به خواندن و رقصیدن برای دوستان و خانمهای نبراسکایی وا می داشت و خودش هم پیانو می زد . در آن روزگاران همیشه دوست داشتم یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکا شوم . اما همیشه این احساس را داشتم که من برای این کار ساخته نشده ام . از آن استعداد فطری نویسندگی بی بهره بودم . من می پنداشتم به عنوان یک نویسنده باید تفسیر و سبک خاص خودم را داشته باشم ، بیان نافذ و یک سبقه تاریخی و خانوادگی شاید . اما در آن زمان هیچوقت فکر نمی کردم چنین پیشینه عمیقی داشته باشم و این حس یاس همیشه با من بود .

در دوره لیسانس وارد رشته بازیگری شدم . شاید همان زمینه ساز بروز استعداد واقعی من شد . بازیگر … همان شخصی که زبان ناطق فیلمنامه نویس است و احساسات فیلمنامه نویس را به بهترین شکل منتقل می کند . کاری که از عهده خود نویسنده بر نمی آید ! مگر روی کاغذ ! بعد از آن کم کم وارد NBC شدم . و بعد به عنوان مدیر اجرایی خیلی از تریلرها مشغول به کار شدم . گاهی هم برای دل خودم و مخفیانه فیلمنامه می نوشتم .  

بعدها به عنوان مدیر اجرایی بسیاری از پروژه های ABC به فعالیت خود ادامه دادم . در زمینه کاری خوداعتماد به نفس بالایی داشتم ، چون همیشه به نویسندگان می گفتم چگونه بنویسند در حالی که خودم هیچگاه نتوانستم تا آن زمان به عنوان یک نویسنده شناخته شوم !

بعدها به کمپانی دیسنی رفتم و با عنوان مدیر اجرایی در بخش داستان کمپانی مشغول شدم . یک روز با ری بردبری ناهار می خوردیم . آن روز روی یکی از پروژه های دیسنی با عنوان ” Martian Chronicles” کار می کردیم . من به ری گفتم : ” در این چند سال من بیش از دو هزار فیلمنامه خوانده ام و به جرئت می گویم 90 درصد آن ها آشغال بودند . من اگر خودم فیلمنامه می نوشتم حتماً جز آن ده درصد غیر آشغال بودم . می خواهم در این مورد تلاش خودم را بکنم . ” ری هم مرا تشویق کرد . و برای شروع کار دو کتاب را به من معرفی کرد . کتاب ” Wisdom of Insecurity ” نوشته آلن واتز که یک بودایی بود و در خصوص جنبه های روانشناختی صحبت می کرد و کتاب ” on Becoming a Writer ” اثر دوروتی برند . من بیش از یک سال از عمرم را صرف نوشتن شش فیلمنامه کردم و تنها موفق به فروش یکی از کتاب ها شدم و از آن هنگام بود که به عنوان یک فیلمنامه نویس شناخته شدم .

[layerslider id=”34″]

سوال  – چه توصیه ای برای فیلمنامه نویسان دارید ؟

من به تمام کسانی که می خواهند آغاز به کار فیلمنامه نویسی کنند همانند همه دانشجویانم درUCLA ، توصیه می کنم تا می توانند انواع مقالات در خصوص فیلمنامه نویسی را بخوانند و حتماً با ادبیات کلاسیک  آشنا شوند . مخصوصا داستان گویی . کتاب های زیادی در خصوص فیلمنامه نویسی وجود دارد . پیشنهاد ویژه من کتاب ”  Hero With a Thousand Faces ” جوزف کمپل می باشد .  اما مهمترین امر برای فیلمنامه نویس شدن فقط و فقط یک کار است : بنویسند . فقط بنویسند .

روزی ویلیام فالکنر یک سخنرانی در هاروارد داشت . او پیپ کشان به روی سن حاضر شد آنهم بعد از یک معرفی و فراخوانده شدن پر شکوه . به 1100 نفری که در سالن حضور داشتند نگاه کرد . و گفت : ” کدوماتون دوست دارین نویسنده بشین ؟ ”  نیمی از جمعیت دست خود را بالا بردند . نیمی دیگر هم مردد بودند و می خواستند دست خود را بالا ببرند ! ویلیام فالکنر بعد از اندکی مکث پیپش را از دهان بیرون آورد و دود را به سمت تماشاگران نشانه گرفت و به شوخی گفت : ” ای احمق ها ! شما به جای این سمینار باید الان توو خونه هاتون در حال نوشتن می بودید ! ” و بعد بدون کلامی اضافه از سالن خارج شد . این بزرگترین درس برای نویسندگان است . فقط نوشتن . بعد از شنیدن سخنان وی ، برای مشورت در خصوص نویسندگی نزد جان استین بگ رفتم . آن زمان در دانشگاه نورث وسترن بودم . او در اتاقش بود . من به او گفتم ” چگونه می توانم تبدیل به یک نویسنده خارق العاده شوم ؟ ” او به من نگاهی انداخت ، سبیلش را تاب داد و گفت ” بنویس ” و بعد رو برگرداند و رفت . شاید نمی توانست راهنمایی از این بهتر بکند . در خصوص روایت داستان وقتی از جین ککتئو  می پرسند چگونه می توان یک نویسنده خوب بود می گوید : ” مرا هیجان زده کن ! ” جوری بنویس که مردم از خواندن داستانت غافلگیر شوند . تنسی ویلیامز می گوید وقتی یک کاراکتر چیزی را می داند که بقیه کاراکترها آن را نمی دانند ، نویسنده باید حادثه ای را سر راه آنان قرار دهد که علاوه بر مخاطب ، همه کاراکترهای داستان هم غافلگیر شوند . اصل غافلگیری !

بگذارید با این مثال تجربی بگویم نوشتن و تکرار نوشتن چقدر مهم است . بعد از 20 سال تدریس درUCLA دانشجویان ما 2600 فیلمنامه نوشتند ، شاید سالی 130 تا فیلمنامه به طور میانگین . اما از این 2600 تا فقط 5 اثر تولید شدند ! بنابراین حال باید متوجه عمق توصیه ویلیام فالکنر شده باشید !

سوال –رایج ترین اشتاباهات فیلمنامه نویسان را چه می دانید ؟

آنها زیاده نویسی می کنند . از حوادث و مفاهیم متنوع و مختلفی در یک فیلمنامه حرف می زنند . به جای اینکه بگویند داستانشان در چه مورد است مدام به حاشیه می پردازند و دوست دارند در دو ساعت زمان تمام آنچه می دانند را منتقل کنند . در فیلم ” همشهری کین ” موضوع فیلم در مورد رزباد است و همه مخاطبین روی اهمین موضوع تمرکز می کنند .

در فیلم ” Sunset Boulevard ” داستان در مورد آتش شهوت بین دو کاراکتر فیلم یعنی ویلیام هولدن و گلوریا سوانسون است . در فیلمی دیگر در مورد جانداری به نام ET است .

نویسندگان جوان گاه تا ده موضوع مختلف را در فیلمنامه شان می گنجانند . همانطور که ارسطو می گوید داستان باید فقط در مورد یک چیز باشد و آن اینکه قهرمان داستان می خواهد به چه چیزی برسد .

او همچنین می گوید یک درام یا کمدی قوی به ما قدرت شناخت خویشتن را می دهد . کاوش در درون نویسنده . بعضی از نویسندگان از قدرت تخیل خود برای نوشتن استفاده می کنند . آنها نمی خواهند از واقعیات زندگی خود در فیلمنامه شان اثری باشد . بدور از حقایق زندگی واقعی . بدون خون و خونریزی ، بدون هوس های شخص خود نویسنده . نمی خواهند باور کنند که خود آنها می توانند صاحب سبک مخصوص به خود باشند . و این باعث شکستشان می شود . چون بی آنکه بدانند فقط دارند کپی آثار بزرگ دیگران را تولید می کنند. هر انسان برای خود موجودی یونیک و تک است . پس اگر سبک زندگی و روش خود را وارد دنیای داستانش کند ( با تکیه بر تجربه نویسندگان بزرگ و تمرین ) می تواند موفق شود . ویلا کاتر می گوید زمانی توانستم  تبدیل به یک هنرمند شوم که دست از تحسین آثار دیگران برداشتم و خودم به سبک خودم نوشتم . دست از کپی کردن احساسات دیگران برداشتم و سعی کردم زندگی خودم را به یاد آوردم . و اینگونه بود که او موفق به کسب جایزه ادبی پولیتزر شد .

ادامه مطلب (کلیک کنید)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 2 =

Next

مقالات مرتبط