- پیام: آنچه باعث تحول میشود
- نظرات
پیام: آنچه باعث تحول میشود
وقتی ادراک نهایی قهرمان حاصل شد، میتواند روی کنش نهایی تمرکز کند.
بعضی از ژانرها معمولا از یک الگوی مشابه بهره میبرند. مثلا در کمدی رمانسها، معمولا ادراک نهایی قهرمان، حول و حوش این پیام اصلی میگذرد: ” من یک احمق بودم که گذاشتم محبوبم منو ترک کنه.” و در نهایت تمنای معشوق، ماده اصلی پرده سوم خواهد شد. نمونه این پیام را در فیلمهایی مانند
HITCH , THE PROPOSAL , PRETTY WOMAN، وقتی هری سالی را دید و SOMETHING’S GOTTA GIVE میتوان دید.
همیشه باید به خاطر داشته باشید که در یک کمدی رمانس رایج، گره گشایی پرده سوم، بدون ادراک نهایی قهرمان در ابتدای این پرده امکان پذیر نیست.
در ژانر حادثه ای و ژانر دلهره، معمولا قهرمان به درک روشنی از استراتژی شرور دست پیدا میکند. ممکن است هویت واقعی شرور را کشف کند (آغاز بتمن) یا هدف بعدی او را کشف کند (وثیقه)یا مکان هدف حمله بعدی ( شرلوک هولمز ) یا نقطه ضعف سلاحِ با ارزش شرور ( جنگ ستارگان: امید تازه)
در ژانر کمدی و دراما (مخصوصا در ژانرهای موضوعی تازه بالغین) ادراک قهرمان معمولا به نوعی روشنگری درونی میانجامد. دستیابی به حقیقت وجودی اش که به هر دلیلی قبلا از ابراز یا اعتراف به آن گریزان بوده است.
درDIRTY DANCING کودک میآموزد که دنیا آنطور که پدرش به او گفته بود رویایی نیست. در فیلم LITTLE MISS SUNSHINE دواین میفهمد که یک چیز بی اهمیت مثل کوررنگی نمیتواند رویای پرواز را از او بگیرد. در LIAR LIAR فلچر میفهمد عاشق پسرش است.
به یاد داشته باشید که اینها الگوهای رایج هستند، اما قانون نیستند. ادراک قهرمان به هر روشی که شما بخواهید صورت میپذیرد. تنها نیاز به خلاقیت میباشد. حتی همین الگوها نیز باید هر بار به شیوه ای نو و در لباسی جدید عرضه شوند. گاهی ممکن است هم قهرمان و هم مخاطب پی به یک دسیسه ببرند. مثل مرگ جعلی یکی از کاراکترها.
شاید در این نقطه است که طبیعت یکی از کاراکترهای دیگر فاش میشود. یکی از افشاسازیهای معروف مرتبط با این موضوع در فیلم سینمایی جنگ ستارگان میباشد، جایی که لوک میفهمد دارث ویدر پدر اوست.
مناسبات بین والدین و اولاد و کلا نسبتهای فامیلی، دو ادراک کلیدی فیلم رابین هود، شاهزاده دزدان را شکل میدهد. رابین میفهمد که آن کارگر ستیزه جو، یک کارگر معمولی نیست و برادر ناتنی او میباشد. و داروغه ناتینگهام نیز کشف میکند که عجوزه فالگیر فقط یک فالگیر معمولی نیست، بلکه مادر اوست.
جدای از فاکتور غافلگیری، این گونه ادراکها، برای مخاطب نیز جذاب هستند. چون هم قهرمان و هم شرور داستان به روشنگری درونی در خصوص ریشه و نسب خویش دست مییابند. در فیلم رابین هود، این روشنگری، سبب میشود کارگر ستیزه جو از یک دشمن به یک دوست متحد تبدیل شود و عجوزه فالگیر از یک دوست به یک دشمن تبدیل شود.
اگر قصد استفاده از این تکنیک را دارید، باید انرژی بیشتری برای معرفی آن کاراکتر مکمل” ناپایدار” ( از نظر رابطه با قهرمان) صرف کنید. تا بدین ترتیب بتوانید پیشینه مخفی او را فاش سازید. گذشته مخفی کاراکتری که خوب معرفی نشده باشد، بدرد مخاطب نمیخورد و شاید مخاطب زیاد اهمیت ندهد. هر چه اولین تاثیر کاراکتر مذکور قویتر باشد، غافلگیری پیش آمده برای مخاطب جذابتر خواهد بود.
با این روش، بطن داستانی جدیدتری خواهید داشت و سوختی اضافه برای راحت تر به پایان رسانیدن پرده سوم.
در فیلمGHOST PROTOCOL به معرفی ابتدایی براندت فکر کنید. او یک تحلیلگر بیتجربه به نظر میرسد. اما در ابتدای پرده سوم این کشف صورت میپذیرد که او یک مامور میدانی کارکشته است و یک رابطه هراس انگیز با گذشته اتان دارد.