توسعه دهنده نرم افزار اوران ، ورود

از چه ایده‌های کلیشه ای باید پرهیز کرد؟

  • از چه ایده‌های کلیشه ای باید پرهیز کرد؟
  • نظرات

از چه ایده‌های کلیشه ای باید پرهیز کرد؟

شما یک فیلمنامه می‌نویسید و به نظر عالی می‌آید. واقعا قابل تحسین است. باید گفت نوشتن یک فیلمنامه ( هر چه می‌خواهد باشد ) و به پایان رسانیدن آن کار سختی است و خیلی از ما نیز علاوه بر آن  درگیر کار روزانه و یا خانواده مان هستیم.

واکنش دوستان نویسنده تان نیز خوب بوده است. و شما احساس خوبی دارید. و آنچنان اعتماد به نفس به دست آورده اید که می‌خواهید فیلمنامه را با بهترین قیمت بفروشید.

فیلمنامه را به کمپانی‌های مختلف می‌فرستید و منتظر بالاترین پیشنهاد می‌مانید. اما خبری نمی‌شود. شما با خود می‌گویید: من کارم رو به بهترین نحو انجام دادم. روی ساختار فیلمنامه کار شده و کاراکترها پرورش پیدا کرده و قوی هستند.

بالاخره جواب کمپانی‌ها یکی پس از دیگری می‌رسند. آنها لحنی محترمانه دارند و بعضی از آنها می‌خواهند تماس خود با ایشان را حفظ کنید اما یک چیز در تمام پاسخ‌ها مشترک است: فیلمنامه تان هنوز نیاز به کار دارد.

اما شما که همه چیز را رعایت کرده بودید.

شاید اصلا نویسنده نیستید… اما صبر کنید، به این زودی نا امید نشوید!

“به عنوان یک ادیتور فیلمنامه به شما می‌گویم، بزرگترین مسئله یک فیلمنامه نویس گمنام باید وجه تمایز او و ایده اش با دیگران باشد. فکر کنید در یک خیابان شلوغ هستید. این روزها افراد مثل شما زیاد هستند که حاضرند برای جلب توجه یک کمپانی و یا یک تهیه کننده به صغیر و کبیر تنه بزنند و حتی از روی افراد دیگر رد شوند تا در آن خیابان شلوغ به مقصود برسند. پس شانس اینگونه رسیدن زیاد نیست. اما اگر قد فیلمنامه تان بسیار بلند باشد چه؟ آنگاه راحت تر دیده می‌شوید و رسیدن به مقصود، بی رقیب راحت تر است. چگونه باید قد بلند بود؟ در فیلمنامه نویسی، قد بلند همان متفاوت بودن است.

نکته مهم: این بحث به این معنی نیست که نمی‌توان با یک ایده تکراری کار کرد، بلکه روی سخن با فیلمنامه نویسان گمنام است. کسانی که استعداد دارند و باید شناخته شوند. و برای اینکار باید جلب توجه کنند. ضمن اینکه باید بدانید فیلمنامه نویسی از موارد نادری است که پول و پارتی در آن نقشی بازی نمی‌کند. بعد از اینکه نامی ‌برای خود دست و پا کردند، می‌توانند ایده‌های تکراری را نیز البته با هنرمندی و به شکل جدید و قابل ارائه و جذاب، به فیلمنامه تبدیل سازند.

داستان‌های موجود را به اثری اوریجینال تبدیل کنید و صاحب ایده‌های کهنه شوید.

احتمال آنکه بتوانید ایده ای  100% اوریجینال خلق کنید بسیار پایین است. به نظر دردناک است اما واقعیت دارد. هر فیلمی‌ که ساخته می‌شود به هر حال تحت تاثیر ایده‌های فیلم‌ها و هنرهای نمایشی و داستانی قبل از آفرینش اثر است. و شما استثنا نیستید. اما هنر شما اینست که این درصد را به 100 نزدیک کنید.

آستین پاور یک داستان جاسوسی کمدی است که مخصوصا از جیمز باند الهام گرفته شده و تنها به جای عملیات اکشن، از جک و اعمال کمدی بهره می‌برد و جالب است که در گیشه موفق بوده.

“O Brother Where Art Thou”   یک اقتباس از ایلیاد است اما در یک محیط علفزار خیس روستایی در جنوب آمریکا

آواتار یک نسخه شبیه به ” با گرگ‌ها می‌رقصد ” است اما جیمز کامرون با تغییر موقعیت مکانی آن به فضا، توانسته برند جدیدی را از آن خود کند.

اما ایده‌هایی که باید به عنوان یک تازه کار از آنها اجتناب نمود:

  • یک فرد بدبخت که زندگی فلاکت باری دارد و سر انجام می‌میرد.
  • یک جاسوس یا خون آشام یا سوپر قهرمان خوش تیپ و جذاب که تیراندازی می‌کند و بمب‌ها را خنثی می‌کند و آدم بدها را نابود…
  • سفر در زمان
  • خانواده ای که به یک خانه متروک و جن زده اسباب کشی می کنند و آنجا نابود می‌شوند!
  • یک قهرمان زن بسیار قوی که گذشته دردناکی داشته و حال برای انتقام وارد میدان می‌شود.

هر کدام از موارد بالا بارها و بارها با روش‌های متفاوت کار شده اند. دوباره هم کار خواهند شد اما برای موفقیت و ارائه جدیدی از آنها باید انرژی زیادی گذاشته شود، چون این ایده‌ها بارها تکرار شده اند و هر لحظه خطر به دام افتادن در ورطه کلیشه و تکرار وجود دارد.

به عنوان مثال در مورد 1، اگر می‌خواهید با یک درام افسرده کننده جلب توجه کنید که البته امکان پذیر هم هست، باید به قدر کافی از احساس و ضمیر روشن برخوردار باشید و جوری ننویسید که تماشاگر آنچنان غمگین شود که تا چند روز نتواند به هیچ چیزی فکر کند و احساس نا امیدی مطلق گریبان گیرش شود. به کلام دیگر مانند دیگران ننویسید. قبلا کار شده. به تازگی برشی از زندگی سخت یک خانواده معمول شده است. اما برای یک تازه کار جواب نمی‌دهد چون تکراری است. مگر آنکه خودتان کارگردان باشید تا بتوانید آن را به تصویر بکشید.  اما می‌توان با خلاقیت درامی ‌غمگین اما زیبا نوشت. زیبای آمریکایی، طوفان یخ و… از این دسته اند. برای نوشتن یک درام وحشت دیگر ایده دخترانی با صورت‌های پوشیده از مو تکراری شده است، ارواح کینه توز و قاتلان اره برقی به دست با صحنه‌های فجیع خون آلود و خشن، تمام اینها زمان خود بکر و جدید بوده اند و حتما آنقدر خوب بوده اند که تکرارهای موفقشان نیز بارها و بارها ساخته شده است. اما برای جلب توجه باید انقلابی در ایده به پا کرد.

واقعیت مهم اینست: در دنیای امروز رقیبان زیادی دارید. مانند گذشته تک و تنها و یکه تاز نیستید. مدعیان زیادند. و مخاطبان فقط به کارهای تازه و ایده‌های نو اهمیت می‌دهند. اگر می‌خواهید توجه آنها را داشته باشید، مانند بقیه نباشید. و اثری اوریجینال و اصیل خلق کنید. اما اگر نمی‌توانید اوریجینال خلق کنید، باید از آن ایده اوریجینال، درکی عمیق داشته باشید تا بتوانید آن را به زیبایی تغییر داده و ردی از نسخه اوریجینال در کارتان باقی نگذارید.

 ادامه مطلب …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده + 12 =

Next

مقالات مرتبط