- رستاخیز قهرمان – ادراک پسا شکست
- نظرات
ادامه از قبل
رستاخیز قهرمان – ادراک پسا شکست
در اکثریت داستانها، همیشه پس از نقطه شکست بزرگ، روزنه ای از امید در رنج و عذاب قهرمان وجود دارد. بدون حس چنین روزنه ای، قهرمان هیچگاه ضمیر روشن مناسبی را برای حصول پیروزی نهایی بدست نخواهد آورد.
در کلامی دیگر، اکسیر فهم و دانایی و ادراک بدون تحمل آزمون دشوار عطف دوم بدست نخواهد آمد.
آن روشن ضمیری حیاتی یا درک روشن گرایانه نهایی، قهرمان را مجبور میکند، برای هر آنچه قبل از نقطه عطف دوم بدست آورده، ارزشی مجدد قائل شود، منابع جمع شده تا کنون را بسیج کند و برای آخرین حمله خود، استراتژی نهایی را برگزیند.
بدون این فهم و ادراک، که پس از فاز پیامد رخ میدهد، قهرمان به مثابه گربه ای است که همچنان دارد زخمهای خود را لیس میزند. و یا بدتر از آن، بدون تجهیزات لازم ( فهم و ادراک مناسب و کافی نسبت به تنش اصلی داستان) تن به نبرد کشنده نهایی خواهد داد. در عمل، بدست آوردن چنین فهم و درکی دو چیز میطلبد:
1- ابزار انتقال پیامیکه سبب تحول قهرمان میشود (پیام رسان)
2- محتوای پیامی که باعث تحول قهرمان میشود (پیام)
پیام رسان – ابزار انتقال پیام متحول کننده: دیالوگ
در دختران بدجنس، یک صحنه کوتاه وجود دارد که خانم نربوری، ناخواسته، نصیحت و توصیه ای از زندگی شخصی اش برای کدی دارد.
” این روزا تنها کسی که به خونه من زنگ میزنه… رندی از چیس ویزاست ”
او سپس اعترافات خود را اینگونه بیان میکند:
” میدونی چرا؟ چون من آدم ضد حالی بودم. من به همه زور میگفتم. من شوهرم رو مجبور کردم به دانشگاه حقوق بره. اون کار همه چیز رو به هم ریخت. خودم رو مجبور کردم همزمان سه شغل داشته باشم. اما حالا، میخوام تو رو هم مجبور کنم، چون میدونم خیلی زرنگتر از این حرفایی. “
خانم نربوری یک پیام رسان است. همان ابزاری که باید قهرمان را وادار به حرکت نهایی کند. همانطور که مشاهده میکنید در این فیلم پیام رسان علنا ابراز میکند که من یک وادار کننده هستم و این مثال بسیار واضحی را برای روشن کردن مفهوم پیام رسان است.
در نمونهها و الگوهای اولیه، پیام رسان به قهرمان پیامی انگیزه بخش میدهد. حرفی تکان دهنده که تا قبل از آن قهرمان متوجه مفهومش نمیشد. اما بعد از شکست نهایی، او پذیرش بسیار بیشتری برای دریافت پیغام پیام رسان را دارد.
به عنوان مثال، در فیلم رییس جمهور آمریکایی، اِی جِی، بهترین دوست رییس جمهور و رییس ستادش، رهبر به دردسر افتاده را تشویق میکند که به نبرد سناتور شیرین زبان برود و چنان درگیری لفظی با او راه بیاندازد که معنی واقعی جنگ بدهد. اما پرزیدنت شفرد در قبال این توصیه و انتقاد، واکنش جالبی نشان نمیدهد و اِی. جِی را متوجه موقعیت خودش و او میکند و حد او و مقامش را یادآوری میکند.
بعد از این واکنش انفجاری خشمگینانه، پشیمان میشود. در خصوص مناظره سه سال پیش میپرسد که اگر مجبور به شرکت بودیم، آیا مناظره را میبریدم؟ ای. جی نمیداند، اما حتما چنان پیکاری را دوست دارد. او میگوید:
” اگر دوست من اندی شفرد در این مناظره شرکت میکرد، من اون مناظره رو خیلی دوست داشتم ”
این پذیرش به شفرد انگیزه میدهد که استراتژی اش را تغییر دهد و وارد مناظره چهره به چهره ای شود که همیشه از آن پرهیز میکرد.
در کونگ فو پاندا، دلیل ترس و نگرانی پدرخوانده پو، علاقه وافر پو به کونگ فو بود. چون او به جای آنکه انگیزه ای برای فروش سوپ رشته فرنگی و شغل پدرش داشته باشد، عاشق کونگ فو بود. گذشتن از سد موانع متعدد و آزمونهای دشوار، سرانجام احترام شی فو(استاد کونگ فو) را بر میانگیزد. و در نهایت پاندای چاق داستان، میتواند طومار اژدها را به دست آورد.
اما وقتی میفهمد طومار خالی است، در خصوص انتخابش به عنوان مبارز اژدها دچار سوالاتی میشود. افسرده و نا امید با دنیایی از شک به وجود خویش، پو، کونگ فو را رها میکند و اذعان میکند که سرنوشت او همان مغازه سوپ رشته فرنگی است نه مقام مبارز اژدها.
پدر پو موقعیت را برای افشای راز سوپ رشته فرنگی ویژه خود فراهم میبیند. و راز اینست: ” هیچ عصاره خاصی وجود ندارد. و آن جزء اسرار آمیز غذا، هیچ است” او به گونه ای زمزمه میکند که گویی دارد اسرار ملی را فاش میکند: “برای اینکه چیزی را ویژه و خاص کنی، فقط باید باور کنی که اون چیز ویژه و خاصه”
به دلیل همین افشاسازی، پو متوجه حقیقت پشت آن طومار خالی میشود. برای اینکه مبارز اژدها شوی، فقط باید باور داشته باشی که مبارز اژدها هستی. حال با این الهام و انگیزش جدید، او دوباره خواهان بازگرداندن عنوان مبارز اژدها میشود و دوباره باید برای نبرد نهایی با آن ببر مکار و بی رحم که تمام داشتهها و محبوبانش را تهدید میکند روبرو شود.
در فیلم ماتریکس هم چنین است. فقط کافیست جای نئو را با پو عوض کنید. و جای اوراکل را با طومار اژدها و هدف غائی یعنی ” منتخب و برگزیده بودن ” ر ا با “مبارز اژدها بودن”.
در فیلم چهار عروسی و یک عزا، پیام رسان در قالب تامی ظاهر میشود. هفتمین مرد ثروتمند انگلستان و یکی از بی عرضه ترین اعضای گروه رفقای چارلز. بعد از آنکه یکی از رفقایش میمیرد، چارلز در بحر عشق و مرگ و اندیشه در این امور فرو میرود. و در نهایت نتیجه میگیرد که ازدواج بی حاصل است، مگر آنکه فرد، همتای مورد نظر خود را پیدا کند. تامی با او مخالف است. میگوید: ” حقیقت اینه، من هرگز انتظار صاعقه نداشتم، همیشه امید داشتم که یه دختر خوب و دوستداشتنی رو ببینم. و امیدوار باشم همونطور که نگاه اون اینطوریه، نگاه من هم باعث ناراحتی اون نشه. خوشحال باش. این روش برای پدر و مادر من که جواب داده “
چارلز پس از آگاهی از دیدگاه تامی، تحت تاثیر قرار میگیرد. ” شاید حق با تو باشه، شاید انتظار برای یک عشق حقیقی یک جستجوی عبث باشه “
معمولا قهرمان، گفتگوی انگیزشی پس از پیامد که همان پیام است و توسط پیام رسان منتقل میشود را به نوعی درک میکند. معمولا، پیام رسان قهرمان را تشویق میکند تا به صدای دلش گوش بسپارد و نه آنکه به دومین اولویت خود بیاندیشد.