- راهنماي نوشتن و شكل دادن به داستان (13)
- نظرات
راهنماي نوشتن و شكل دادن به يك داستان
قسمت سیزدهم
به قلم : اچ. اسمارت
مترجم : سيد مصطفي احمدی – توسعه دهنده نرم افزار اوران
در این مجموعه مقالات خواهید خواند :
- مقدمه
- چگونگي آغاز داستان
- چه ميشد اگر ؟
- شخصيت پردازي
- ژانر
- زاويه ديد
- صحنه پردازي
- كشمكش
- شكل و ساختار
- رفع نواقص داستان
- انتشار داستان
- حرف آخر
قسمت سیزدهم : شكل و ساختار
اين بخش به چگونگي تهييج رويدادها ،گره ها ، بحرانها و نتايج در داستان مي پردازد . اين بخش چهار ركن اصلي براي تحكيم يك داستان خوش ساخت را تشريح مي كند و چگونگي كاربرد آنها در طرح داستان را توضيح ميدهد .
تهييج رويداد ( هر چه جالب تر كردن يك حادثه در داستان ) كجا و چگونه اينكار را انجام دهيم ؟
اين يكي از سخت ترين تصميماتي است كه تو بايد اتخاذ كني . هدف اين وظيفه ، صرفنظر از اينكه ميخواهي چه داستاني بنويسي ، جذب و جلب توجه است .
راه حل كلاسيك در هاليوود ايجاد هياهو و غوغا ميباشد . چيزي ميخواهد اتفاق بيفتد ، صرفنظر از اينكه چقدر بي اهميت و كوچك باشد . اما بايد آنقدر مهم باشد تا يك سوال اساسي در ذهن خواننده يا تماشاگر بوجود آورد .
چگونگي آغاز يك رويداد را با توصيف يك منظره و شرح صحنه در نظر ميگيريم : فضاي صحنه را درياب ، بگذار مخاطب دنيايي كه داستان در آن رخ ميدهد را ببيند ، و همينطور مردمي را كه به داستان ، زندگي و روح مي بخشند . اين است كه مهم مي باشد . اينطور نيست ؟ بله ، اما –
در اتاق مطالعه مقدسش كه از چوبهاي بلوط ساخته شده و در جنوب خانه كشيش ها واقع شده است ، با يك منظره لذت بخش رو به باغهايي خوشبو و معطر كه به دقت و معصومانه نگاهداري ميشوند ، كشيش هاورشام نشسته است . يك مرد كه در پنجمين دهه از زندگي اش همچنان قوي هيكل و خوشتيپ باقي مانده است . او روي يك صندلي دسته دار راحتي نشسته است ، در حاليكه موقرانه در حال تفكر به موضوع خطابه فردا مي باشد .
اين فضاسازي فوق الذكر ، همانطور كه پيش ميرود جالبتر ميشود . اين صحنه پردازي بسيار عالي كار ميكند زيرا يك فضاي بسيار آرام و دل انگيز در داستان ، نوعي انتظار را در خواننده بوجود مي آورد و او هر لحظه منتظر حادثه اي در پس اين آرامش است . مخاطب در زبان داستانها غرق و متحير مي ماند . يك لحظه آرامش در داستان هميشه به اين معناست كه حادثه اي بايد رخ دهد . لحظه اي كه زياد طول نخواهد كشيد و مخاطب نيز حوصله طولاني شدن آن را ندارد . آنها مي خواهند كه كشيش با چيزي بيروني تعامل پيدا كند . و مي خواهند كه زندگي او با آن رخداد به كل تغيير كند .
تصور كن كه صحنه تفكر كشيش در يك داستان به چند صفحه بكشد ، و دقايقي از داستان صرف چگونگي پوشش او ، تشريح اتاق مطالعه اش ، و تفكرات دروني اش شود . حال همين صحنه را در يك فيلم تصور كن . سه دقيقه تصوير از يك كشيش نيمه بيدار روي يك صندلي راحتي ! و مخاطب كه آزرده و منتظر روي صندلي سينما نيم خيز شده است و مي خواهد ببيند بعد از اين سه دقيقه آرامش ، چه رخ خواهد داد .
نظرت چيه اگه سه دقيقه ديگه هم به تفكرات كشيش اضافه كنيم ؟! اونطوري ديگه همه خواننده هات رو از دست ميدي !
بگذار يك حادثه مهم در صحنه آغازين رخ دهد .
البته ، چيزي كه اهميت دارد اينست كه موضوع داستان تو در چه موردي مي باشد . و همچنين اين مورد كه چه نوع سير و سلوك عاطفي و احساسي براي كاراكترهايت در نظر گرفته اي .
به عنوان مثال :
- يك داستان كميك عامه پسند در مورد كشيشي كه زنش او را تحت فشار گذاشته است و به او ميگويد كه پسرخاله “فردي” تهديد كرده است كه خاطرات رسوايي هاي اخلاقي كشيش را چاپ خواهد كرد .
- يا شايد او روي صندلي بميرد و خانواده اش را در بيچارگي و كشمكشي جديد رها كند .
- يا اگر يك داستان جنايي از نوع راحت و نرم است ، مي توانيم يك دعوا و مشاجره پشت پنجره داشته باشيم كه كشيش را آزار ميدهد . اما به او سرنخي حياتي ميدهد و به وي اجازه ميدهد كه بعدها نتيجه گيري كند و دريابد كه چه كسي آن بازيگر سينما را كه مقيم خانه هاورشام بود كشته است .
- يا در يك داستان جنايي نوع ديگر ، او با يك بازديد كننده مرموز روبرو ميشود كه ترس و وحشت را در او بوجود مي آورد . و سپس جنازه كشيش را پيدا مي كنند و از آنجا به بعد كارآگاهان وارد عمل ميشوند .
آخرين مثال تو را به مشكل بزرگ ديگري در آغاز داستان ميرساند . آيا نياز به صحنه اي هست كه كشيش تهديد به مرگ شده باشد ؟ و يا بايد در آغاز ، مستقيما به صحنه اي بپردازي كه كارآگاهان درحال بررسي جسد كشيش هستند ؟ تصميم آساني نيست .
سوء قصد به يك كشيش نيكوكار و خيَر ، حساسيت تماشاگر را بالا ميبرد . كشيش يك جسد بي هويت و ناشناخته براي ما و همينطور كارآگاهان نيست و ما همچون آنها مي خواهيم راز اين ماجرا را كشف كنيم . او قبلا وجود داشته است و حال مهمتر اينست كه بفهميم ، قاتل وي كيست . اما اگر در جريان تحقيقات ، مشخص شود كه كشيش آنطور كه ما تصور ميكرده ايم ، مرد خوبي نبوده ، موقعيت پيچيده تر و جذاب تر خواهد شد .
اما چه ميشود اگر تمركز داستان شما روي امري خاص ، كمي متفاوت تر باشد ؟ تو ميخواهي بفهمي كه تحقيق يك كارآگاه بر يك پرونده وحشتناك جنايي ، چه احساسي دارد ؛ يك مورد جنايت خاص كه شايد از خاطرات بد او در دوران كودكي نشات ميگيرد . وقتي كه مادرش با يك كشيش سلطه طلب تجديد فراش كرد و او و خواهر و برادرانش را وادار به نوعي زندگي روستايي مذهبي مصيبت بار كرد ، مثل همان زندگي كه كشيش داستان ما در هاورشام به آن اعتقاد داشت . پس شايد آغاز داستان با كشيش روش صحيحي نباشد . بهتر است آغاز ماجرا با تلفن يك افسر وظيفه به كارآگاه در نيمه هاي شب رقم خورد و رانندگي كارآگاه در تاريكي به سمت خانه دهشتناك كشيشان :
بوته هاي برگ بو در كنار درب ورودي رشد يافته اند و شبنم از آنها چكه ميكند . با يك هشتي چوبي عريض همچون دروازه ليچ و با هالي كه با كاشي هاي سرخ و سياه مفروش شده است ، خانه رهبانان همچون نسخه بدل اقامتگاه كشيش اعظم در سلمرباي مي ماند . با همان بوي خاص ، بوي سگها ، ضد عفوني هاي ارزان قيمت و نم ديوار . كارآگاه تام ريد در حالي كه منتظر تحقيقات اوليه افسران در صحنه جنايت مي باشد ، چيزهاي زيادي را در اين مورد به خاطر مي آورد .
اينجا البته زمان مناسبي براي يك شرح طولاني از دوران كودكي تام ريد نيست . او زماني براي بازگشت به گذشته و بازديد خاطرات ندارد . هرچند ، جزئياتي كه بايد در مورد گذشته او بداني ، بايد به صورت غيرمستقيم در روند داستان بيان شوند . و در اينجا ، هر چه كمتر به فاش كردن گذشته تام بپردازي ، سوسپانس ( تعليق ) ماجرا بيشتر ميشود . شايد تام احساس بدي در اين مورد داشته باشد ، به اين خاطر كه روزي به عنوان يك پسربچه خشمگين ، براي قتل ناپدري خود ، برنامه ريزي و تلاش ميكند ، همان ناپدري كه كشيشي خشكه مقدس بود . اين همان رازي است كه هر چه ديرتر افشا شود ، بار دراماتيك داستان نيز بيشتر مي شود .
در كل بايد بگويم ، اين ايده خوبي نيست كه داستان را با شرح حال جزء به جزء دوران كودكي قهرمان اصلي شروع كني . حتي اگر اين شرح حال فوق العاده مسحور كننده بوده و با شخصيت پردازي ماهرانه همراه باشد . داستانهايي كه به عنوان مثال در 5 فصل ابتدايي ، كاراكترهايش از سن 5 تا 18 سال رشد مي يابند و بعد داستان به جايي كه بايد ، كشيده ميشود ، معمولا كند پيش ميروند و خواننده هاي خود را از دست ميدهند . اما اگر محور اصلي داستان ، خود در دوران كودكي باشد ، همانند كتاب To Kill a Mockingbird ، قضيه فرق ميكند .
يك ناحيه خطرناك ديگر در حوزه داستان نويسي شرح اين مورد است كه چگونه يك زوج به هم ميرسند و عاشق هم ميشوند ، در حالي كه داستان تو در مورد طلاق آن دو مي باشد . براي ورود به داستان اين بسيار جالب تر است كه مخاطب را از همان ابتدا با بحران روبرو كنيم .