بعد از نقطه عطف اصلی اول ، عطف دوم شاید مهمترین نقطه در فیلمنامه باشد. این نقطه همیشه به یک روش معمول روایت نمی شود. و مطمئناً بدون وجود این نقطه ، داستان در هر نوع ساختاری لنگ می زند.

تعریف نقطه عطف اصلی دوم : نقطه عطف دوم؛ آخرین تزریق اطلاعات به داستان ، زمانی که بعد از آن دیگر هیچ نوع اطلاعات افشاکننده دراماتیک جدیدی وارد رویدادهای داستانی نمی شود . و بعد از آن همه چیز وابسته به عمل و کنش قهرمان داستان است و این قهرمان است که کاتالیزور اصلی و پیش برنده داستان خواهد بود . بعد از این نقطه قهرمان است که باید با توجه به هر آنچه تا کنون در رویدادهای داستان کسب کرده به آخرین تلاش خود دست زند.

در فیلمهای اکشن ، تعریف کلی و عامیانه آن چنین است : زمانی که تعقیب و گریز نهایی آغاز می شود!

در اطلاعات جدیدی که تا بروز این نقطه منتقل می شود، چیزی هست که باعث تغییر جهت داستان می شود. (همانند نقطه عطف اصلی اول) اما بعد از رخداد این نقطه ، جستجوی قهرمان برای رسیدن به هدف شدت و سرعت بیشتری می یابد . چون دیگر زمانی به انتهای داستان باقی نمانده است! درهای جدیدی باز می شوند ، استراتژی های جدید متولد می شوند و ریسک و مخاطره های جدیدی با پاسخ های بسیار سریع شکل می گیرند.

در این نقطه است که مخاطب باید حس کند به انتهای داستان نزدیک می شود. در حالی که در صحنه قبل از آن ( صحنه یکی مانده به آخر پرده دوم) نباید چنین حسی وجود داشته باشد و یا بسیار کم باشد. حداقل برای مخاطب باید اینگونه باشد .

این نقطه ربع سوم را از ربع چهارم فیلمنامه جدا می سازد . تغییر قهرمان از یک شوالیه جنگنده به یک قهرمان از خود بی خود شده ، خمیده و یا حتی قهرمانی در انتظار شهادت معمولا از خصوصیات اصلی این نقطه است . در این نقطه آخرین اطلاعات لازمه در اختیار قهرمان قرار خواهد گرفت، حتی اگر کاملا آن را دریافت و فهم نکرده باشد. اما پرتاب نهایی او به سمت گره گشایی بواسطه همین اطلاعات خواهد بود. 

در این نقطه قهرمان چیزی را می فهمد یا شاید هم نفهمد، اما مخاطب باید آخرین اطلاعات را در این نقطه کسب کند . به هر روی افشاسازی برای قهرمان در خلال پرده سوم رخ خواهد داد . که آنها را قدم به قدم به لحظه نهایی (گره گشایی) نزدیک تر می کند .

[layerslider id=”34″]

اینجا می خواهیم به یک ترفند معمول که در بسیاری از فیلمهای موفق استفاده می شود اشاره کنیم . شاید فیلم های زیادی دیده باشید و تا کنون متوجه این نکته نشده باشید ، اما با بیان این نکته در این جا به سرعت منظور ما را درخواهید یافت .

قبل از نقطه عطف اصلی دوم، معمولا یک تسلیم ناشی از نا امیدی مطلق گریبانگیر پروتاگونیست می شود.

در فیلم سنگ قبر ، کرت راسل در نقش یات ایرپ و گروهش ، گریزان از دار و دسته کلانتون به رهبری کرلی بیل ، شهر را ترک می کنند. یک خداحافظی سخت در حال فرار با قطار و با چهره هایی خسته و نزار. گام ها کند و بی رمق می شود، نور تاریک و بی رمق ، موسیقی فوگ در گام دی مینور، همه چیز به نظر از دست رفته است . اینها همه مقدمه نقطه عطف اصلی دوم می باشند .

سپس ، در صحنه بعد و در ایستگاه قطار ، ما برادر بزرگتر ایرپ را می بینیم که در قطار برای یات که در سکو باقی مانده  است دست تکان می دهد .  صبر کنید ؟ مگر قرار نبود همه شهر را ترک کنند . آیا قهرمان می خواهد آخرین تیر خود را در تاریکی به پرواز دربیاورد.

کلانتون ، دستیار کثیف کرلی بیل با یکی از همراهانش سر می رسند، اما ایرپ با یک غافلگیری از خجالتشان در می آید . یکی را در جا می کشد و دیگری را به شدت مجروح می کند . به مرد زخمی حالی می کند که این شهر از این به بعد یک کلانتر جدید دارد و او ابدا شوخی ندارد. مرد زخمی به سختی باز می گردد تا این خبر را به همراهانش بدهد.

در تایتانیک ، نقطه عطف اصلی دوم زمانی است که کشتی کاملا غرق می شود . لئو و کیت را می بینیم که بین انبوهی از قطعات یخی و فریاد بازماندگان ، حیرانند. هر چه که بعد از این نقطه رخ دهد ، ربع چهارم داستان است یعنی پرده سوم . در واقع یک فتیله سوزان که به بمبی منتهی است که همان گره گشایی داستان است .  

نکات مهم برای طرح ریزی این نقطه :

1 – چنانچه روش فیلمنامه نویسی شما سازمان یافته است ، نقطه عطف دوم تناسب نهایی را رقم خواهد زد . واقعاً باید بدانید چه اطلاعات جدیدی را باید تا این نقطه مخفی نگه دارید تا بتوانید در لحظه افشاسازی دراماتیک ، بهترین و قوی ترین تاثیر را بواسطه این نقطه بدست آورید .

2- شما همچنان می توانید در پرده سوم نیز مخاطب را با اطلاعاتی جدید غافلگیر کنید . اما در این مرحله (تا عطف دوم) بهتر است هر آنچه اطلاعات تا انتهای پرده دوم باید منتقل شود را منتقل کنید . فراموش نکنید اطلاعات جدید در پرده سوم معمولا به ندرت و برای سورپرایز مخاطب و قهرمان منتقل می شوند و البته باید با توجه به زمان اندک به سرعت نیز گره گشایی شوند.

3– از نقطه عطف دوم اصلی برای جمع کردن داستان استفاده کنید . ربع چهارم فیلمنامه شما حداکثر 10 تا 15 صحنه را تشکیل می دهد . پس باید از نقطه عطف دوم برای سکوی پرش سکانس نهایی استفاده کنید .

ادامه مطلب (کلیک کنید)