توسعه دهنده نرم افزار اوران ، ورود

دومین نقطه چرخش داستان شما

  • دومین نقطه چرخش داستان شما
  • نظرات

دومین نقطه چرخش داستان شما

برای اینکه یک داستان خوب به یک شاهکار ادبی تبدیل شود، مشاور داستان پردازی ، لیندا سیگر یادآوری می کند که در هر داستان با ساختار سه پرده ای این شرایط حاکم است : پرده اول داستان در خصوص تهیه مقدمات داستان است . پرده دوم در خصوص گسترش و شاخ و برگ دادن به داستان است و پرده سوم در مورد نقطه اوج و گره گشایی از قصه . در هر پرده ، تمرکز روی نقاط خاصی وجود دارد و وظیفه ها در هر بخش متفاوتند. البته در نظر داشته باشید که این تقسیم بندی ها اصالتاً برای فیلمنامه خلق نشده اند ، بلکه 2000 سال پیش ارسطو برای داستان سرایان، قصه را به سه بخش ابتدا ، میانه و پایان تقسیم بندی کرد که این ساختاربندی تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته است  و با اعمال پاره ای اصلاحات در هر نوع داستانی بکار می رود . چه نمایشنامه ، چه یک قصه کودکانه ، چه یک رمان بلند و چه یک فیلمنامه .

نقاط چرخش ، لحظات تغییر و تبدیل

تحول و انتقال از یک پرده به پرده دیگر ، از طریق یک رویداد تغییر دهنده سطح داستان صورت می پذیرد که به آن نقطه چرخش می گویند . این نقطه معمولا شامل پروتاگونیست می شود . چون پرده دوم دو برابر پرده اول زمان می برد و جمع کردن آن سخت شده بود، تعریف قبلی نیاز به اصلاحات مجددی داشت و اینجا بود که نقطه میانی مطرح شد. اگر عطف اول نقطه شروع داستان اصلی باشد ، نقطه میانی ، لحظه مورد لطف واقع شدن پروتاگونیست است . اما دومین نقطه عطف اصلی زمانی رخ می دهد که پروتاگونیست با مانع بزرگی دیگر برخورد می کند.  تمام آنچه برایش باقی مانده را بسیج می کند و به سمت هدف نهایی مرگ و زندگی و جدال با آنتاگونیست خواهد رفت . همانطور که بین حادثه انگیزنده و نقطه عطف اول اصلی رابطه تنگاتنگ و مهمی وجود دارد ، مابین عطف اول و دوم نیز چنین رابطه بزرگ و بسیار مهمی نیز موجود است . در حین نقطه عطف اول ، پروتاگونیست هدف اصلی را شناسایی می کند و عازم ماجرا می شود تا آن هدف را بدست آورد . اما وظایف محوله در طول ماجرا آسان نیستند . موانع  و مشکلات از آسمان می بارند و باعث تار شدن دورنمای هدف می شوند اما نور پاشیده شده به داستان توسط اطلاعات جدید ، تصمیم و اراده پروتاگونیست برای ادامه مسیر را قدرت می بخشد .

[layerslider id=”34″]

در فیلم نابخشوده ، ویلیام مانی ، که در جوانی یک قاتل بی رحم بوده است ، یک پرورش دهنده خوک بی مایه شده که حتی نمی تواند یک شلیک مستقیم انجام دهد یا به درستی و مدت زیاد پشت زین اسب دوام بیاورد . به دلیل شهرت جوانیش ، یک جوان مسلح که خودش را بچه چوفیلد می نامد از او می خواهد برای کشتن دو مرد که صورت یک فاحشه را در شهر بیگ ویسکی بریده اند ، او را همراهی کند . مانی نیز قبول کرده و از دوست قدیمی اش ند لوگان طلب کمک می کند و سپس به همراه بچه چوفیلد قرارداد قتل آن دو نفر را می بندند و به اصطلاح اجیر می شوند. پذیرفتن پیشنهاد بچه چوفیلد نقطه عطف اول است . سرباز زدن ند از ادامه کار ، به دلیل وجود شرایط برای متوقف کردن قرارداد ( مانی قبول نمی کند) نقطه میانی فیلم است . قتل ند نیز نقطه عطف دوم است . مانی دیگر هیچ راه چاره ای ندارد مگر آنکه انتقام قتل ند را بگیرد . حالا هدف او از اجیر شدن برای قتل آن دو کابوی بی رحم به قتل تمام کسانی که در مرگ دوستش نقش داشته اند تبدیل می شود. این مثال خوبی است که چگونه هدف داستان با انتقال اطلاعات جدید ( قتل ند ) به کل تغییر می کند .

آخرین چرخش قبل از نقطه اوج

عطف دوم …

  • جهت داستان را تغییر می دهد.
  • سوال اساسی داستان دوباره بولد و درشت می شود.
  • مخاطرات را بالا می برد.
  • مقدمه سریعی بر پرده سوم است
  • باید با تحت فشار گذاشتن قهرمان، روند رویدادها را در پرده سوم سرعت ببخشد تا به رویارویی پروتاگونیست و آنتاگونیست بیانجامد.
  • نقطه ای است که آخرین اطلاعات در خصوص مشکل و موانع مطرح شده در پرده اول و دوم در آن تزریق می شود.
  • این نقطه باید به نقطه اوج پرده سوم منتهی شود.

ادامه مطلب (کلیک کنید)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 2 =

Next

مقالات مرتبط