توسعه دهنده نرم افزار اوران ، ورود

نیمه اول و نیمه دوم پرده دوم فیلمنامه

  • نیمه اول و نیمه دوم پرده دوم فیلمنامه
  • نظرات

ادامه از مقاله قبل

نیمه اول و نیمه دوم پرده دوم فیلمنامه

حال به نکات زیر که باید در این بخش رعایت شوند دقت کنید:

1- کاراکترها در این بخش باید بی درنگ و قوی، نسبت به هر آنچه در عطف اول رخ داده واکنش نشان دهند.

2- از آنجایی که زندگی و طرح‌هایشان در عطف اول دستخوش تغییری عظیم شده است، باید راه جدیدی برای روبراه کردن اوضاع پیدا کنند و مخصوصا روش برخورد با آنتاگونیست (هر چیزی که باعث بر هم خوردن زندگی اولیه شده) را بیابند.

3- واکنش‌های ایشان باید عمیق و به اندازه کافی متفاوت باشد تا این بخش(یک چهارم) از داستان نیز تکمیل شود.

4- واکنش‌ها باید دومینو وار باشد. یعنی تصمیم آنها در عطف اول، واکنش‌هایی پی‌در‌پی داشته باشد تا داستان رو به جلو حرکت کند.

5- معمولا در این بخش از داستان است که کاراکتر، مهارت‌، دانش‌های لازم و آیتم‌های مورد نیاز برای نبرد نهایی را در پرده سوم بدست می‌آورد.

 حتی در داستان‌های حادثه ای (اکشن)، نیمه اول پرده دوم، کندترین و تامل برانگیزترین بخش داستان است که در آن کاراکترها آماده نبرد نهایی می‌شوند. در این مرحله است که باید بسیار ژرف و عمیق، شناخت خود از کاراکترها را تکمیل کرده باشید و المانهای حیاتی که در ادامه خواهید آورد را پیش بینی کنید.

نیمه دوم پرده دوم

بعد از نقطه میانی که در ادامه با آن آشنا خواهیم شد، همه چیز در داستان داغ می‌شود. نیمه دوم پرده دوم، جاییست که داستان آماده انفجار است و بسیار پر سر و صداست. قهرمان داستان، مصمم است تا از نقطه میانی به بعد، فقط آینه کنش‌های دیگران نباشد و خودش خالق حرکت ابتدایی باشد و حادثه دراماتیک را اوج ‌بخشد. او در نقطه میانی تبدیل به یک شخصیت جدید می‌شود. آشکار سازی شخصی صورت می‌پذیرد. او نقاط قوت و ضعفش را تا کنون شناسایی کرده است. اما مطمئناً تمام و کمال نیست. چون قرار است با شکست بزرگی روبرو شود.

عزمش را جزم می‌کند تا در گام بعد کشف کند با آنچه که از این امتیاز یا نقیصه شخصی دارد، چه می‌تواند بکند. مشکلات شخصی فلج کننده قهرمان هنوز برای او دردسر سازند، اما حداقل او اکنون می‌داند باید برای غلبه بر آن یا کنار آمدن با آن و ادامه راه چه کند.

چون این نیمه مستقیما منتهی به نقطه اوج پرده سوم می‌شود، بنابراین آخرین شانس نویسنده برای قرار دادن تکه‌های پازل داستان سر جای اصلی خودش می‌باشد. باید مهره‌های دومینو به گونه ای چیده شوند که در نهایت به مهره نقطه عطف دوم، یعنی همان نقطه معروف به شکست بزرگ منتهی گردند. که این مهم از طریق خلق تعدادی رویداد داستانی با محوریت کاراکتر اصلی روی می‌دهد. به احتمال زیاد او در این وضعیت کنترل شرایط را کاملا در دست ندارد و یا ظاهراً بر امور مسلط است، اما حداقل رو به جلو حرکت کرده و چندین بار شانس خود را امتحان می‌کند و کنش‌های او چشم‌گیرند.

نیمه دوم پرده دوم چیست؟

این نیمه با یک حرکت قوی از جانب کاراکتر اصلی آغاز می‌شود. او پس از نقطه میانی که در واقع حادثه انگیزنده پرده دوم است، در بستر درام و ضربه‌های روحی وارده، بر می‌خیزد و دندان به دندان می‌ساید و عزم جزم می‌کند. او بلافاصله تصمیم می‌گیرد که باید کنشی قوی داشته باشد و تلافی کند. این می‌تواند یک پاسخ مستقیم به آنتاگونیست باشد. مثل حملات شدید کِل به اشراف زاده‌های داستان “زاده مه ” اثر براندون ساندرسون.

یا بیداری از جهل مانند جستجوی شاهزاده دَستان برای یافتن حقیقت خنجر در داستان شاهزاده پارسی.

حرکت تشدید شده رو به جلو به سمت هدف اصلی مانند آغاز مسابقات اسپارتا در فیلم جنگجو.

یا می‌تواند آمادگی برای نبرد مجدد باشد، مانند بازگشت شبه نظامیان، بعد از حمله وحشیانه بریتانیا در فیلم وطن پرست.

محل رخداد این بخش از داستان کجاست؟

از نقطه میانی تا نقطه عطف دوم، محل رخداد این بخش از داستان است.

کاراکتر به هر ذره از فضای این بخش نیاز دارد تا بتواند در مسیر درست، داستان را رو به جلو و به سمت عطف دوم هدایت کند. در این بخش نیز درس‌هایی هست که باید بیاموزد و با موانعی بسیار جدی تر از گذشته روبرو شود تا برای مقابله با آخرین مانع آنتاگونیست در عطف دوم آماده شود. (چه موانع درونی و چه بیرونی).

در این بخش به هیچ وجه کوتاهی و مضایقه نکنید. و همچنان مراقب باشید قهرمان و کاراکترها در این بخش از داستان، تغییر و تحول بیش از حدی نسبت به نقطه میانی نداشته باشند. چون بحران اصلی قهرمان، باید بعدًا و در عطف دوم رخ دهد. از این قسمت جهت آماده کردن قهرمان برای مبارزه نهایی او با آنتاگونیست و پیش‌آگاهی او و مخاطب از شیاطین و بدی‌های پیش رو استفاده می‌کنیم.

نمونه‌هایی از ادبیات و فیلمهای سینمایی

غرور و تعصب جین آستین:

وقتی لیزی درخواست خواستگاری دارسی را رد می‌کند و به قضاوت در مورد ظلم و ستم او به ویکهام و همینطور مقصر معرفی کردن دارسی در جدایی چارلز بینگلی و خواهرش جین می‌پردازد؛ در نیمه دوم پرده دوم، متوجه می‌شود در مورد دارسی اشتباه می‌اندیشیده و قضاوت‌هایش نادرست بوده و علاوه بر این عاشق دارسی می‌شود. کنش‌های او در این بخش بیشتر درونی هستند تا بیرونی. او ابتدا به صورت شخصی و سپس به صورت عمومی، ‌‌با احترام گذاشتن بیشتر و مهربانی نسبت به دارسی در ملاقات اتفاقی شان در پمبرلی این موضع را علنی می‌کند. این مثال خوبی است برای اینکه بدانیم نیمه دوم پرده دوم می‌تواند جای خوبی برای دریافت و بینش عمیق شخصی و راهی به سوی خود شناسی باشد.

زندگی فوق العاده اثر فرانک کاپرا:

وقتی زحمات پاتر پیر برای خریدن جرج بی ثمر مانده و پیشنهادش از جانب جرج رد می‌شود، جرج به زندگی اش در بدفورد فالز می‌چسبد و برای پیشرفت آن تلاش می‌کند. او، مری و چهار فرزندش در میانه جنگ جهانی دوم در وطن هستند. جرج در این حین می‌کوشد که از شهرش در برابر آزمندی‌ها و تقلب‌های پاتر حفاظت کند. با عنایت به تعهد دوباره او نسبت به شرکت وام و مسکن بیلی، بعد از تلاش پاتر برای به فساد کشیدنش، جرج می‌تواند در این بخش از داستان، زندگی اش را در مسیر خوبی قرار دهد. با اینحال مخاطب می‌داند که این همه، آرامش قبل از طوفان است.

به نکات زیر توجه کنید:

1- نقطه میانی آغازگر مجموعه ای از رویدادهای داستانی است که با کنش‌های کاراکتر اصلی خلق می‌شوند. ولو اینکه او همچنان واکنش نشان دهد (علیرغم اینکه گفته بودیم او در این نیمه خلاقانه کنش نشان می‌دهد و این آنتاگونیست است که در این نیمه باید واکنش نشان دهد) این واکنش برخواسته از حس و دانایی نسبت به موضوع است و دیگر واکنشی کورکورانه و جاهلانه نیست. (مانند واکنش به حادثه انگیزنده در پرده اول) او دیگر حالت تدافعی صرف ندارد و حال این توانایی را دارد که روی پاهای خود ایستاده و از داشته‌هایش در نبرد علیه آنتاگونیست استفاده کند.

2- این بخش، جایی است برای آشکارسازی حقایق. او چیزهایی را می‌بیند و می‌فهمد. درباره خودش و آنتاگونیست بیشتر می‌آموزد.

3- کنش‌های او بیشتر در جهت آشکارسازی‌های درونی می‌گذرد تا حمله‌های واقعی و بیرونی علیه آنتاگونیست. گاهی حمله‌های او به آنتاگونیست در این بخش، به عمد توسط آنتاگونیست نادیده گرفته می‌شود.

4- در این بخش بعضی از مسائل داستان حل می‌شوند. اما مسائل اصلی (چه درونی و چه بیرونی) باید در نقطه اوج پرده سوم گره گشایی شوند نه در این قسمت. معمولا مسائلی که در این قسمت حل می‌شوند تنها چاشنی هستند برای روشن تر ساختن مسائل اصلی و کشمکش‌های اساسی داستان.

مطالعه قسمت قبلی

 ادامه مطلب …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 4 =

Next

مقالات مرتبط