- چرایی و چگونگی خلق کاراکتر
- نظرات
ادامه از مقاله قبلی…
یافتن مفهوم و چرایی خلق یک کاراکتر
اگر یک کاراکتر هدف خاصی نداشته باشد خلق او بیهوده است. حال که موارد زیادی را در مورد او آموختید (با تهیه لیست) باید وجود او را توجیه کنید. نیازی به کار خاصی نیست. فقط در یکی دو جمله بگویید این کاراکتر کیست و میخواهد چه کند. به عنوان مثال:
مارک هرینگ از کار خانوادگی خود در یک مغازه ماهی فروشی کنار میکشد. در جوانی خانه را ترک میکند و به راه خلاف کشیده میشود. او متوجه میشود پلیس به او مشکوک است و در نتیجه مارک میخواهد هر طور شده از دامی که برای دستگیری او گسترده شده، اجتناب کند.
زمان و چگونگی معرفی کاراکتر
همانطور که میدانید در معرفی هر کاراکتر مهم، فقط یک شانس دارید تا بتوانید تاثیر خوبی روی مخاطب بگذارید و این همان دلیل اصلی برای صرف زمان مناسب روی شخصیت پردازی و معرفی او در فیلمنامه است. در یک فیلم، معمولا یا کاراکتر به تنهایی در صحنه ای که تنها خودش مهم است معرفی میشود یا توسط شخصیتهای قبلا معرفی شده، شناسانده میشود. و این بدین معنی است که قهرمان یا کاراکتر اصلی باید حتی الامکان در همان صحنه اول معرفی شود تا مخاطب از همان ابتدا درگیر ماجرای او شود. هر چه زودتر بهتر. اگر این معرفی دیرتر از حد معمول انجام شود تماشاچی را از دست خواهید داد.
انواع کاراکتر
هر یک از اساتید و فیلمنامه نویسان مطرح در دسته بندی شخصیتها تئوری خود را دارند. با توجه به بررسی و جمع بندی نظریات ایشان به دسته بندی زیر رسیده ایم :
1- پروتاگونیست
خود به دو دسته تقسیم میشود :
الف- قهرمان
ب- ستاره اصلی (مهمترین کاراکتر اصلی بین سایر کاراکترهای اصلی)
قهرمان جواهر تاج داستان شماست. تمام صحنههای داستان شما باید با شناساندن هدف نهایی (قهرمان) یا شخصیتهای اصلی و مسیری که باید برای نیل به هدف بپیمایند تقویت شود. باید در مرکز خطر قرار داده شده و مرتب آزموده شوند تا نقاط ضعف و قوتشان آشکار شود. همانطور که داستان پیش میرود، قهرمان باید بر نقاط ضعفش فائق آید یا حداقل آنها را بهتر از قبل بشناسد. اما اینکار تلاش و کار زیادی را میطلبد.
قهرمان باید در چنان موقعیتهایی قرار گیرد که شکسته شود، تجزیه شود و دوباره با ساختاری محکمتر جان بگیرد.
در خصوص قهرمان موارد ذیل را در نظر بگیرید:
1- قهرمان موجود کاملی نیست
او حتما باید نقاط ضعف و مشکلات رفتاری داشته باشد. در غیر اینصورت با وجود یک قهرمان تمام و کمال که هیچ اشتباهی نمیکند، داستان جذابی نخواهید داشت.
2- هدف قهرمان باید کاملا روشن باشد
اگر با یک ایده نهایی آغاز به نگارش فیلمنامه کرده اید، حال دقیقا میدانید قهرمانها به کجا میروند. پس هدف را قبلا تعیین کرده اید. اما اگر کاراکترمحور کار میکنید، باز هم باید هدف او را به روشنی بدانید.
قهرمانها بر مبنای شخصیتشان، عیبها و قوتها، مسیر داستان را برای شما روشن خواهند کرد. بنابراین نقطه پایان مشخص است اما چگونه رسیدن به این پایان بستگی به قهرمان شما دارد. ( حال آنکه حتما باید بافت اصلی ایده نهایی، ژانر و تم را نیز در نظر بگیرید)
3- کنشها و واکنشهای قهرمان
قهرمانها هیچگاه نباید در خصوص موضوعی در فیلمنامه منفعل باشند مگر آنکه فیلمنامه نویس تعمدی در این خصوص داشته باشد. باید کنش و واکنش نشان دهند، وگرنه فرقی با سایر شخصیتها نخواهند داشت! فرض کنید خانواده شما را میدزدند و باید از سرنخهایی که در دست دارید استفاده کنید تا به آنها برسید. طبیعتا واکنش اولیه شما خشم و نگرانی و ناراحتی خواهد بود. بعد به دنبال راه چاره خواهید بود. پس از سرنخها استفاده کرده و دنبال راه بازگرداندن آنها خواهید رفت. پس طبیعتا قهرمان همیشه باید در پروسه تفکر و عمل قرار داشته باشد تا از سایرین متمایز گردد.
4- قهرمان باید سوگلی فیلمنامه باشد
قهرمان فیلمنامه باید عمیقترین و مهمترین فرد فیلمنامه باشد. وگرنه چرا باید مخاطب او را دنبال کند؟ اگر به نیمه فیلمنامه رسیدید و دریافتید که یکی از کاراکترهای اصلی شما بیشتر از او جذاب و خواستنی است، باید فورا استراتژی خود را تصحیح کنید. باید او را از فیلمنامه خارج کنید و شخصیتی کمتر جذاب به جای او بگمارید. از او در فیلمنامه ای دیگر به عنوان قهرمان استفاده کنید، اما نه در این فیلمنامه. یک استراتژی دیگر اینست که نقش او را کم رنگ کنید. تا میتوانید تعداد حضور او را در صحنهها کاهش دهید. یا اصلا او را بکشید! بله از مرگ او به عنوان یک حادثه انگیزاننده یا یک مانع خرد کننده برای قهرمان استفاده کنید.
5- تعداد کاراکترهای اصلی را محدود کنید
چنانچه داستان بیش از یک کاراکتر اصلی دارد، تعداد آنها را حتی المکان به دو یا سه نفر محدود کنید. معمولا هر چه این تعداد بیشتر باشد، فیلم به درستی کار نخواهد کرد. بسیار سخت است که در یک فیلم 90 دقیقه ای یا دو ساعته، بتوان روی یک شخصیت، تمرکز درستی انجام داد. چه برسد به اینکه تعداد شخصیتها را بیشتر هم بکنیم.
6- در قهرمان سمپاتی ایجاد کنید.
به فیلمهای وسترن نظری بیاندازید. مخصوصا فیلمهای جان وین. خانه اش ویران میشود. زمینهایش به آتش کشیده میشوند. به زنش تجاوز میکنند. تمام اعضای خانواده اش را میکشند. میتوانید تصور کنید چقدر بد است اگر هر یک از این حوادث برای شما رخ دهد. این حس همذات پنداری، به جان وین، نویسنده و مخاطب چراغ سبزی میدهد برای انتقام. اما یادتان باشد در هر حالتی کاراکتر اصلی باید به نوعی محبوب تماشاگر باشد. حتی اگر مانند والتر وایت در سریال “برکینگ بد” دچار اشتباهات فاجعه آمیزی هم شده باشد.
7- این قهرمان و سایر کاراکترهای اصلی هستند که باید نوشته شما را کنترل کنند .. نه نویسنده
او باید شما را غافلگیر کرده و در راههایی قرار دهد که فکرش را هم نمیکردید. شما فقط ابتدا، پایان و ایده و تم را میدانید. اما چگونگی طی این مسیر را کاراکتر اصلی (با تمام خصوصیات او که قبلا به آن رسیده اید) مشخص میکند. نگران نشوید. این امر به او استقلال وجودی میدهد. او دیگر شما نیست. تصور کنید اگر قرار باشد همه شخصیتها تابع تصمیمات شخص شما باشند. هم قهرمان و هم ضد قهرمان. کشمکشی زیبا و جذاب از کار در نخواهد آمد. به یاد داشته باشید اگر کاراکتر شما این خصوصیت راهبری را در دست داشته باشد، به این معنی است که خوب پرداخت شده است. فقط فراموش نکنید اگر خواست از مسیر اصلی داستان منحرف شود همانند پروردگار عمل کنید و او را به داستان اصلی بازگردانید، اما انتخابهایی که باید در مسیر انجام شود را به خود او بسپارید.
در فیلم مادر زنده یاد علی حاتمی، پروتاگونیست کیست؟
فیلم مادر دارای چندین کاراکتر اصلی است. اما فیلم در مورد مادر و مفهوم خانواده است. خانواده ای که تنها زیر سایه بان وجود او دور هم جمع می شوند. پس هم می توان گفت پروتاگونیست، مادر با بازی رقیه چهره آزاد میباشد. و هم می توان قهرمان را کلیه اعضای خانواده در نظر گرفت . شاید بتوان گفت او و در نهایت کل خانواده نماینده مفهوم اتحاد و دوستی هستند. با اینحال داستان اصلی حول اوست. او ستاره اصلی نمایش است. حتی با اینکه حضور فیزیکی اش کمرنگ تر از سایرین است اما بار معنوی حضورش به شدت پررنگ است. با مرگ او داستان هم پایان مییابد. هدف باطنی او کاملا روشن است و آن هم اتحاد خانواده بعد از مرگش میباشد. و سرانجام موفق میشود.