- نقطه پیامد در فیلمنامه
- نظرات
نقطه پیامد در فیلمنامه
بیایید نگاهی به فیلمهای مطرح سینما بیاندازیم. هر ساختاری که داشته باشند، زمانی در زندگی اکثر قهرمان ها وجود دارد که هم مخاطب و هم کاراکترها متوجه میشوند دیگر کار قهرمان تمام شده است. شرایط به گونه ای رقم میخورد که گویی هیچ روزنه امید دیگری وجود ندارد. قبلا با نقطه شکست بزرگ آشنا شدهایم و به خوبی میدانیم چگونه آن را قدرتمند به تصویر بکشیم. اما بعد از این نقطه چه رخ میدهد؟ به مرحله پس از شکست بزرگ، فاز یا نقطه پیامد میگوییم. پیامد شکست.
هر چند مخاطب با توجه به تجربه های قبلی سینمایی احتمال میدهد که این شکست بزرگ موقتی است، اما اینکه دقیقا بعد از شکست چه بلایی سر قهرمان میآید، بخش جذاب ماجراست.
پس از نقطه عطف اصلی دوم، بسیاری از قهرمانان، موقتاً از میدان کنار میروند. آنها نیاز به زمان دارند تا دوباره نیروی تازه گرفته و بهبود یابند. دوباره تجدید قوا کرده و یارگیری کنند.
حال باید ببینیم چگونه رنج و عذاب پس از نقطه عطف دوم را نشان میدهید؟ و چگونه قهرمان بازنشسته و پا پس کشیده شما دوباره وارد بازی میشود؟ در این جلسه به پاسخ این دو سوال میپردازیم.
اما ابتدا سوال اول؛ فاز پیامد را چگونه مطرح میکنیم؟(نحوه نمایش رنج و عذاب قهرمان)
کارگاه فیلمنامه نویسی اوران
روشهای نشان دادن قهرمان در رنج و عذاب
نشان دادن جراحت فیزیکی نسبتاً آسان است، حتی اگر جراحت نمود ظاهری نداشته باشد ( مانند مسمومیت). کاراکتر، خویش را رنجور و بیمار ابراز میکند. او با درد و عذاب به خود میپیچد یا یک کیسه یخ را روی چانه پف کرده خود گذاشته است و یا زخمی که خون از آن میچکد را با پانسمان میبندد.
نشان دادن درد احساسی بسیار دشوارتر است. همچنین نمایش دردهای استرسی و انواع دردهای روحی. برخلاف یک رمان و یا داستان منثور، شما نمیتوانید افکار دردمند کسی را به تصویر بکشید. شاید از طریق تکنیک صدای پس زمینه بتوانید اینکار را انجام دهید، اما در بسیاری از موارد محدودیتهایی وجود دارد که قادر به انتقال دردهای غیرفیزیکی از طریق نمایش نیستید.
به هر روی در این لحظه قهرمان باید حس خود را به مخاطب انتقال دهد. ” من احساس بدی دارم “، ” احساس گناه میکنم “، ” ندامت تمام وجودم را در برگرفته ” و هر نوع جمله ای از این قسم.
اما آیا این جمله باید مستقیماً بیان شود؟
استفاده از چنین دیالوگهای دم دستی در اکثر موارد، حکایت از تنبلی و بی فکری نویسنده دارد و یک لحظه احساسی را تبدیل به یک سری چرت و پرت گویی مصنوعی و ساختگی میکند.
آیا میتوان در صورت عدم وجود راه جایگزین، برای انتقال حس عذاب از دیالوگ استفاده کرد؟ دیالوگ با چاشنی گوشه و کنایه تا حدود کمی از تصنعی بودن آن میکاهد. همچنین با افزودن معنی درونی به دیالوگ (دیالوگی پر مغز و تاثیرگذار)، میتوان آن را ارتقا داد تا در نتیجه انتقال حس طبیعی تر صورت پذیرد.
با اینحال هر چقدر هم در دیالوگ نوشتن استاد باشید، درخواهید یافت که نشان دادن درد کاراکتر از طریق تصویر یا یک رویداد، آسان تر و حتما موثرتر خواهد بود.
متد نمایش عذاب شماره 1: مونتاژ
مطابق آموزههای دیوید ترویتر در کتاب انجیل فیلمنامه نویسان، مونتاژ چنین تعریفی دارد: ” سکانسی از شاتهایی خلاصه، که همگی ایدهای یکسان را بیان میکنند و عموما با موسیقی متن در فیلم نشان داده میشوند.”
برای انتقال درد قهرمان، باید تصاویری که مونتاژ را در این لحظات شکل میدهند، بعد از عطف دوم بکار روند. اگر چه این روش فقط محدود به ژانرهای کمدی یا کمدی رمانتیک نیست، اما معمولا پس از عطف دومِ چنین ژانرهایی از روش مونتاژ استفاده میشود. مانند فیلمهای جری مک گوایر، HITCH وBREAK-UP
[layerslider id=”45″]
البته در این تکنیک، یکی از بزرگترین نقاط ضعف فیلمنامه نویسی نیز مشهود میشود. چون برای نویسندگان (مخصوصا تازه کارها) بسیار آسانتر است تا برای انتقال درد و رنج احساسی یا فیزیکی یا استرسی یا روحی قهرمان، از لحن محزون و غم زده استفاده کنند. به جای آنکه تلاشی برای خلق یک مونتاژ متفاوت و متمایز انجام دهند. و نتیجه کار آنها نهایتا یک سری تصاویر متوسط و معمولی خواهد شد و در خیلی از فیلمها حتی تصاویر به حد کافی گویا نبوده که در نتیجه موسیقی متنی غم زده به کمک اینگونه مونتاژها می آید.
به عنوان مثال در فیلم جری مک گوایر، حس عذاب قهرمان تنها از طریق یک ملودی تاثیرگذار منتقل نمیشود. در خلال این مونتاژ، جری را میبینیم که با ماهی قرمزی که از کارفرمای قبلی خود دزدیده بود صحبت میکند. این یادآوری به اول فیلم، به مونتاژ استاندارد این فیلم، زینتی خلاقانه میبخشد.
اگر بتوانید از مونتاژ به عنوان یک وسیله و ابزار مفید به جا استفاده کنید، روشی بسیار قابل اعتماد و محکم برای انتقال و در میان گذاشتن درد قهرمان با مخاطب خواهید داشت.