- راهنماي نوشتن و شكل دادن به داستان (6)
- نظرات
راهنماي نوشتن و شكل دادن به يك داستان
قسمت ششم
به قلم : اچ. اسمارت
مترجم : سيد مصطفي احمدی – توسعه دهنده نرم افزار اوران
در این مجموعه مقالات خواهید خواند :
- مقدمه
- چگونگي آغاز داستان
- چه ميشد اگر ؟
- شخصيت پردازي
- ژانر
- زاويه ديد
- صحنه پردازي
- كشمكش
- شكل و ساختار
- رفع نواقص داستان
- انتشار داستان
- حرف آخر
قسمت ششم: شخصیت پردازی
اين شخصيتها هستند كه داستان را به پيش ميبرند .
مهم نيست كه چقدر رخدادها و عواقب آنها در داستان شما شگفت آورند و يا چگونه در داستانتان درگير معماهاي غريب و جالب ميشويد ، چون تمام اين چيزها بي معني اند اگر ، يك مجموعه از كاراكترهاي پيچيده و معتبر كه در بطن داستان رشد مي يابند وجود نداشته باشند و نتوانند خواننده را با تكيه بر جذابيتهاي خود ، در مسير داستان هدايت كنند و با خوانندگان تجربه هاي مشترك داشته باشند .
مطمئن شويد كه كاراكترهاي داستان شما همه حرفه اي هستند !
براي لحظه اي دو ورژن مختلف از اجراي “شب دوازدهم” شكسپير را در نظر بگير . يك اجرا از بازيگران تاپ و حرفه اي و اجراي ديگر از بازيگران آماتور و ناشي . ” شب دوازدهم “ نمايشنامه سهل و آساني نيست تا براحتي بتواند تماشاگر را درگير و جذب خود كند . در آغاز نمايش ، “ويولا” از يك كشتي شكسته نجات پيدا ميكند ،به ساحل نجات “ليريا” ميرسد و به بهانه اي تصميم ميگيرد همانند يك پسر لباس بپوشد و در دربار كنت ” اورسينو ” خدمت كند .
اين قسمت در واقع برآمدگي جاده داستان است كه خواننده را وادار خواهد كرد تا ماشينش را كنار بزند . و حتي يك شوق و انگيزه حتمي براي خواننده وجود دارد تا روي آن برآمدگي نيز برود ، زيرا احساس ميكند كه آنجا جواب اين سردرگمي و سوال اساسي خود را خواهد گرفت . هر چند بازيگر نقش ويولا ،با وجود جذابيت نقشش ، وظايف زيادي در جلب توجه مخاطب به عهده خواهد داشت . او بايد مخاطب را قانع كند كه به خوبي در نقش پسر ظاهر ميشود . ولو يك پسر خيلي زيبا . و اين وظيفه را به دلايلي وراي طرح كه به تاثير هويتهاي مجعول و جنسيتهاي نامعلوم بستگي دارد ، انجام مي دهد .
( البته اگر ابتدا يك پسر نقش ويولا را بازي كند و سپس در ادامه نمايشنامه از يك دختر در اين نقش استفاده كنيم ، براي تماشاگر تئاتر ، كمي قابل باورتر خواهد شد . اگر چه بحث بر اين موضوع نيز وارد است كه بازي يك پسر به جاي يك دختر بسيار سخت تر از بازي يك دختر به جاي يك پسر ميباشد . )
در چنين نمايشهايي ، يك بازيگر حرفه اي بايد برجستگي ها و محاسن چشمگيري داشته باشد . او بايد بتواند ابيات را واضح بيان كند و به آنها معني بخشد . رفتار او بايد مثل رفتار يك پسر باشد و بتواند صدايش را چون پسران بم كند . در واقع او بايد از تمام تجربيات صحنه و استعداد خداداد بازيگري اش در جهت ارضاي مخاطب استفاده كند تا به ايشان نشان دهد كه انگيزه ويولا از اين كار غيرضروري و غيرعادي چه بوده است . از طرف ديگر ، ويولاي آماتور به دلايل مختلفي جداي از مهارت بازيگري اش انتخاب شده است . مثلا دوست دختر كارگردان بوده است ، يا شايد كمي هم بازي بلد باشد اما بيشتر به اين دليل انتخاب شده است كه برادر همزادي نيز دارد كه ميتواند نقش سباستين ، برادر دوقلوي ويولا را بازي كند . البته اگر وي بتواند از يك مسابقه فوتبال به خاطر اجراي نمايش دست بكشد !
حال اگر شما اختيار انتخاب بين ديدن اجراي گروه آماتورها و گروه حرفه اي ها را داشتيد ، كداميك را انتخاب ميكرديد ؟ البته سواي اينكه ممكن است اجراي گروه آماتورها به صورت كاملا سهوي ، با ناهماهنگي هاي با شكوهشان ! موجبات خنده شما را فراهم آورند حتي بيشتر از پولي كه براي تئاترشان پرداخته ايد و همينطور سواي اينكه ممكن است همكارتان در شركت در بخشي از آن بازي كند ! منصفانه انتخاب كنيد – من حتي پول بليطهايتان را خواهم پرداخت ! – و در نتيجه من فكر ميكنم كه انتخاب نهايي همان نمايش حرفه اي ها خواهد بود .
چرا ؟ چون نمي خواهيد كه خودتان همه كارها را انجام دهيد . خودتان تمام آن ناهماهنگي هاي آماتورها را تحليل و توجيه كنيد . مي دانيد كه اجراي نمايش شب دوازدهم بسيار سخت و طاقت فرساست اما اگر خوب از آب دربيايد بسيار لذت بخش و دلپذير خواهد بود و شما دقيقا به همين دليل به تئاتر ميرويد تا يك گروه سراسر حرفه اي را ببينيد كه چگونه نمايش را به خوبي اجرا ميكنند و آن را از نسخه اصلي جالب تر مي نمايانند . شما ميخواهيد آنجا بنشينيد و مسحور شويد . مي خواهيد ايليريا را باور كنيد . هويتهاي جعلي ويولا را ، و حوادث مضحك رخ داده در آن باغ را . شما ميخواهيد بفهميد كه چرا و يا توجه ميكنيد به اينكه اوليويا چگونه به دختري كه اداي مردها را در مي آورد ، دل ميبازد . شما نمي خواهيد كه واقعيت با دنياي مجازي صحنه تئاتر تداخل داشته باشد .
اين موارد ذكر شده در مورد هر داستاني صادق است . وقتي كه نوولي را مي خوانيم و يا به يك اپرا گوش مي دهيم ،مي خواهيم در يك فضاي غيرواقعي و مجازي غوطه ور شويم ، البته براي مدت زماني محدود . باقي ماجرا به عهده سازنده آن داستان است و بهترين راه براي نيل به اين منظور ، استفاده از تيم بازيگران حرفه اي مي باشد . انسانهاي داستان تو بايد استوار و قابل اطمينان باشند . آنها بايد موجودات سه بعدي ، داراي گذشته و آينده اي وراي دايره محدود داستان تو باشند . آنها بايد داراي خصوصيات ويژه ، شكستها ، ترسها ، شهوتها ، طرز برخوردها و عادات بد خاص خودشان باشند . آنها براي فضاسازي در داستان ، بايد به شدت باورپذير باشند ، سواي اينكه در چه شرايط غيرعادي قرار ميگيرند و يا بايد تصميم به چه كارهاي عجيبي بگيرند .
تا آنجايي كه من مي دانم ، خلق شخصيتهاي داستاني بهترين مرحله در مراحل ساخت يك داستان است . مشاهده يك نوع آدم بخصوص ، خواندن در مورد يك سري افراد و انسانهاي مختلف ، و يا ساده تر از آن ، احضار يك نفر از ناكجاآباد به ذهن نويسنده ، مي تواند ذهن او كه مدام در محاصره سوالهاي ” چه ميشد اگر … ؟ ” است را روشن سازد و راه او را به سوي ساخت داستاني قوي منتهي سازد . يك شخصيت پردازي عميق و جزئي نگر ، يكي از خلاقانه ترين و مفيدترين گامها در ساختن يك نوول است و پروفايل شخصيت داستان در ” خط داستان ” به شما در آغاز نوشتن كمك ميكند .
حال چگونه يك شخصيت را خلق ميكنيد ؟
بيرون كشيدن يك شخصيت از زندگي واقعي
تفاوت خيلي زيادي بين يك عكس پورتره و يك پورتره دستي وجود دارد .
حتي در عكسهاي پرتره اي كه به شدت دستكاري شده اند ، هنوز هم نشانهايي از واقعيت به چشم ميخورند ، اما در يك نقاشي ، اگر چه شما آن شخص را تشخيص ميدهيد اما ديدي كه از او داريد در واقع ، تفسير ذهني هنرمند نقاش از آن شخص است . معمولا يك نقاش موفق مدلي كاملا معمولي را انتخاب ميكند و او را به چيزي وراي معمول و به يادماندني تبديل ميكند . اين امر در مورد داستان نيز صادق است . تو به مردم نگاه ميكني و آنها را از اعماق وجودت تفسير ميكني .
اگر بهترين دوستت ، سالي ، به نظر تو شخصيت جذابي دارد و طرز زندگي اش جالب توجه است ، شخصيتي با نام سارا خلق نكن كه در تمام جزئيات شبيه سالي باشد . از سالي همچون پنجره اي استفاده كن براي ساختن شخصيت جديدي كه المانهايي از شخصيت سالي را نيز دارا ميباشد . اين بسيار مهم است نه به اين خاطر كه ممكن است بهترين دوستت را به خاطر اينكار از دست بدهي و يا احتمال اينكه او به خاطر اينكار از تو شكايت كند ، بلكه بايد جوانب زير را در اين امر در نظر بگيري : اينكار را نكن (كپي برداري كامل از شخصيت سالي ) چون تو را محدود خواهد ساخت . تو بايد كاراكتري را بسازي كه متعلق به توست . تو بايد هر كاري كه دوست داري با كاراكتري كه مي سازي انجام دهي .
به عنوان مثال ، در داستان تو ، اگر سارا بايد كودكي را از پرت شدن از لبه صخره اي نجات دهد ، و تو ميداني كه سالي از بيرون شهر بيزار است ، به خصوص از كناره دريا و هيچگاه نزديك يك صخره نيز نخواهد شد و از بچه ها هم دل خوشي ندارد و تو به سختي مي تواني قانع شوي كه سالي بتواند چنين اقدام قهرمانانه اي انجام دهد ، سالي را فراموش كن و به ياد داشته باش كه حال سارا كاراكتر توست و او هر كاري كه تو بخواهي انجام ميدهد . تو ميتواني قدرت تسلط خويش را روي كاراكترهايت تمرين كني .
بهترين روش براي اينكه اطمينان حاصل كني كه كاراكترها با الهام از توده مردم ساخته ميشوند ،چه مرده و چه زنده ، اينست كه پروفايل كاراكتر در خط داستان را پر كني ، جوانب و نقاط ضعف آنها را كه به نظرت جالب مي آيند و ميداني روزي در داستانت به درد خواهند خورد ، جايي نگه داري و آن قسمتهايي را كه محدود كننده هستند ، دور بريزي . معمولا اين تمريني مهيج خواهد بود كه باعث ميشود به طرحها و نقشه هاي ديگري نيز فكر كني .
چه ميشود اگر سالي ، يك مجرم گياهخوار واليباليست ، به جيم ، يك بازيكن فوروارد راگبي كه گوشتخوار هم هست ، و او نيز به همان اندازه اما براي چيز ديگري مجرم است ، تبديل شود ؟ گاهي تو درمي يابي كه يك موقعيت پايه اي و اساسي ذهني وجود دارد كه تو را به سوي شخصيت ابتدايي و واقعي ميكشاند . كارا بودن آنها ، مهرباني آنها ، عزم آنها در برخورد با شرايط طاقت فرسا .