- قوانین دیالوگ نویسی - مکالمات روزمره
- نظرات
قوانین دیالوگ نویسی
قانون شماره 6: شبیه به مکالمه هر روزه اما فراتر از یک مکالمه معمولی
این جمله را هیچگاه فراموش نکنید: دیالوگ میبایست طعم و بوی مکالمه عادی و روزمره مردم را داشته باشد اما محتوای آن باید غنی و فراتر از یک مکالمه معمولی باشد.
به کلامی دیگر، اگر فقط یک مکالمه رایج و عادی بنویسید، مطمئنا بسیار طولانی و غیرجذاب خواهد بود. معمولا چنین است. مکالمه ما انسانها اکثرا مملو از صحبتهایی متنوع و وابسته به انواع تنشهای موجود در فضای زندگی مان است. حال آنکه در یک داستان، ما فقط یک ماجرای اصلی داریم و نه بیشتر. پس طبیعتاً دیالوگ کاراکترهای ما باید وابسته به همان تنش اصلی باشد. در زندگی واقعی اینطور نیست. در آن واحد، یک نفر ممکن است مشکلات زیادی داشته باشد که هر یک قضیه ای متفاوت دارند. اما این قضیهها به ندرت بار دراماتیک دارند و در نتیجه اگر هم مکالمه ای در خصوص آنها صورت پذیرد، همان مکالمه روتین و عادی روزمره است. اما داستان یک فیلمنامه، بار دراماتیک دارد، پس وقتی کاراکتری در مورد آن کلامی بر زبان میآورد، باید آن کلام هم بار دراماتیک داشته باشد. یعنی حتی سلام و احوال پرسی معمولی او هم باید کمی فراتر از معمولی باشد، چه برسد به دیالوگی مرتبط با تنش اصلی داستان.
فراموش نکنید، اولا مردم به سینما نمیآیند که فقط حرف بشنوند، بلکه در ناخودآگاه خود بیشتر به دنبال تجربه ای بصری هستند. دوما، مردم به سینما نمیآیند که همان مکالمات هر روزه عادی را بشنوند. آنها در ناخودآگاه خود به دنبال چیزی فراتر از عادی هستند تا بتوانند خود را ارتقا دهند.
پس دیالوگ باید طبیعی به نظر رسد اما مفهوم آن فراتر از طبیعی باشد. به نظر سخت میآید و همینگونه هم هست. مخاطب نباید حس کند که این دیالوگ را نویسنده نگاشته. باید کاملا باور کند که این دیالوگ از زبان و قلب و مغز کاراکتر بیرون میآید و لاغیر. در غیر اینصورت مطمئنا مصنوعی نوشته اید.
قانون شماره 7: برقراری ارتباط تنگاتنگ با کاراکتر
برای نوشتن یک دیالوگ ماندگار و بسیار تاثیرگذار، علاوه بر تمام نکات ذکر شده، آشنایی دقیق با کاراکتر از ملزومات است. در نظر بگیرید که هر کس در این دنیا، زاویه دید مخصوص به خود را دارد. این دید متفاوت، ناشی از گذشته و تجربیات هر یک از ماست. تحصیلاتمان، سطح هوش و موقعیت اجتماعی مان، عوامل وراثتی و در نهایت هر اتفاقی که بر ما گذشته است. رفتار و کردار ما کاملا منوط به جهان بینی و زاویه دید ماست. نوع حرف زدنهایمان و چیزهایی که معمولا میگوییم و یا سعی میکنیم نگوییم.
برای خلق دیالوگهای استثنایی و ماندگار، شناخت شما از کاراکترتان باید به حدی رسیده باشد که دیالوگهای وی، کاملا منطبق بر شخصیت او باشد. بیایید این کار را با سه شخصیت فیلمهای سینمایی انجام داده و آزمایشی انجام دهیم.
ویل هانتینگ: از فیلمنامه ویل هانتینگ خوب نوشته مت دیمون و بن افلک
دهه بیست زندگی اش، یک نابغه ریاضی، در پرورشگاه بزرگ شده و در کودکی مورد آزار و اذیت و خشونت بوده است. به هیچکس اعتماد ندارد. نمیداند از زندگی چه میخواهد. جرات مسئولیت پذیری یا جدال با هیچکس را ندارد. چه شفاهی و چه فیزیکی. فقط با دوستان نزدیکش راحت است.
هومر ولز: از فیلمنامه قوانین خانه سایدر نوشته جان ایروینگ
دهه بیست زندگی اش. دکتر لارچ او را بزرگ کرده است و از وی به عنوان دستیار سقط جنین استفاده میکرده و البته هومر موافق این عمل نبوده است. او تصمیم به ترک پرورشگاه میگیرد و میخواهد وارد دنیای جدیدی شود و راه زندگی اش را برگزیند.
سم مونرو: از فیلمنامه زندگی مانند خانه نوشته مارک اندروز
16 ساله. بدبین. درگیر با والدین جدا شده اش، فکر میکند وجودش هیچ ارزشی ندارد و همیشه مواد میزند.