- راهنماي نوشتن و شكل دادن به داستان (4)
- نظرات
راهنماي نوشتن و شكل دادن به يك داستان
قسمت چهارم
به قلم : اچ. اسمارت
مترجم : سيد مصطفي احمدی – توسعه دهنده نرم افزار اوران
در این مجموعه مقالات خواهید خواند :
- مقدمه
- چگونگي آغاز داستان
- چه ميشد اگر ؟
- شخصيت پردازي
- ژانر
- زاويه ديد
- صحنه پردازي
- كشمكش
- شكل و ساختار
- رفع نواقص داستان
- انتشار داستان
- حرف آخر
قسمت چهارم: چه ميشد اگر … ؟! (ادامه)
سوال اول : اين ايده واقعا همان ايده اي است كه مرا به خود جذب ميكند ؟
اين بسيار مهم است كه گاهي بعضي ايده ها ، مخصوصا ايده هايي كه توسط ديگران به شما القا ميشود ، قابليت شاخ و برگ دهي و بسط دادن ندارند و به درد كار شما نمي خورند .
به عنوان مثال ، يكي از دوستانت با هيجان مي گويد : ” هي ، من يك ايده خيلي جالب براي داستانت دارم . ” و بعد، ده دقيقه در مورد بيگانگان فضايي كه بيمارستانها را اداره ميكنند وراجي مي كند . با اين ايده هاي سرگردان اغوا نشو . حتي اگر ايده مذكور به نظر جالب باشد و تو تا حدودي از آن الهام بگيري . به پيشنهادات گوش فرا ده اما با ديدي منتقدانه . شايد نتيجه بگيري كه ايده مذكور جالب و ترسناك است و دوست تو در مورد آن درست ميگفته و آن ايده خوبي براي داستان تو خواهد بود و ميخواهي كه آن را ادامه دهي .
اما اگر تو از ايده بيگانگان فضايي بيزاري ، فضاي بيمارستان حالت را بهم ميزند و نمي تواني كنترل چنين داستاني را بر عهده بگيري ، نگران نباش . بزرگترين امر در گرفتن ايده هاي ناب اينست كه هر چه آغوش تو به روي پيشنهادات بازتر باشد ، از هر منبعي چيزهاي بيشتري ميگيري . مثل اين مي ماند كه صداي ضبط را افزايش دهي و يا تمركز خود روي موضوعي را بیشتر کنی . ( هر ايده اي ، حتي خام ، مي تواند تكه گمشده اي از آن ايده ناب نهايي مورد نظر تو باشد )
اين امري حياتي است كه بتواني داستان و موضوعي پيدا كني كه شخصا قادر به اجراي آن و درك آن باشي. چيزي كه نه تنها تو را افسون و مجذوب خود كند بلكه هر كس ديگري را نيز تحت تاثير قرار دهد . در كنار ملاحظات تجاري و بازاريابي كتاب تو ، تمايلات شخصي تو براي داستان و موضوع آن كه در نوشته تو نمايان است ، تمام داستان را متقاعدكننده تر و درگيرانه تر ميكند .
پس با احتياط ايده ات را انتخاب كن !
سوال دوم : اين ايده استوار و قابل تكيه مي باشد ؟
فرض ميكنيم كه از ايده ” اي تي هايي كه مخفيانه بيمارستان ها را مي گردانند ” خوشمان آمده است . اين تنها يك ايده خام است ، هر چند ترسناك و مهيج ، اما هنوز يك داستان نيست . براي شروع ، اين ايده چندان مشخص و روشن نيست . داستانها هميشه ويژه و بخصوص هستند . و اين داستانها در مورد انسان هاي خاص در مكان هاي خاص مي باشند كه كارهاي خاصي انجام ميدهند . بنابراين سوال بعدي مطرح شده اينست كه : چه موجودات بيگانه اي و چه بيمارستانهايي ؟
اين همان مرحله اي هست كه تفريح تو آغاز ميشود ! چون تو ميتواني همان كاري را كه دوست داري انجام دهي . پاسخ واقعي به سوالات مطرح شده وجود ندارد : تنها پاسخهايي كه از ذهن شما بيرون مي آيد و خوشايند شماست ، معتبر خواهند بود . حال شما ميتوانيد از داستان سرايي لذت ببريد . شما مي توانيد دوباره يك بچه شويد و خيال پردازي كنيد .
اولين وظيفه شما ، شايد ساخت يك گونه از بيگانگان فضايي باشد . آيا آنها موجودات كوچك پشمالوي خاكستري اند كه با ني صابون ميمكند و از خود چيزهاي چسبنده عجيب بر جاي ميگذارند ؟ آيا آنها شبيه بوميان استراليايي غول پيكر هستند ؟ در اينجا شما بايد تا حدي از چيزهايي كه ميسازيد راضي باشيد تا استانداردهاي لازم براي باورپذير بودن نزد شما را دارا باشند . اگر اين نژاد بيگانگان فضايي برايتان باورپذير نباشند ، براي خوانندگانتان نيز قابل قبول نخواهند بود . و اگر بيگانگان فضايي داستانتان معقول نباشند ، داستان شما نيز راه به جايي نخواهد برد .
وقتي كه آدم فضايي هاي مقبولتان را خلق كرديد ، بايد تصميم بگيريد كه چرا آنها تصميم به اداره محرمانه بيمارستانها گرفته اند ؟ آيا آنها تحقيقاتي انجام ميدهند ؟ آيا آنها به خون ما نياز دارند ؟ آيا آنها خواستهاي شيطاني دارند و يا با مهارتهاي فوق العاده خويش در زمينه درمان ، قصد نجات جان ما را دارند ؟ واژه تكنيكي كه اين سوال ها به آن اشاره دارند ، انگيزه است . و انگيزه اساس يك داستان قوي ميباشد . همانطور كه عروسك هاي خيمه شب بازي با نخهايي نگاه داشته ميشوند و مي رقصند ، بدون انگيزه اي مناسب ، كاراكترهاي داستان نيز در قانع كردن شنونده شكست خواهند خورد .
سوال سوم : چه كسي كانون توجه داستان است ؟
آيا بيگانگان كانون داستان هستند ؟ و يا قرار است توسط شخص ديگري كشف شوند ؟ اين داستان واقعا مي خواهد چه چيزي را بيان كند ؟ بازيگران اصلي چه كساني هستند كه شنونده يا تماشاچي بايد با آنها از نظر احساسي ارتباط برقرار كند و آنها را بشناسد ؟
يكبار ديگر ، در اين مرحله از آزمايش پيش فرضت ، تو انتخاب هاي زيادي داري .
- زن فضايي كه مخفيانه براي غارت و چپاول بيمارستانهاي انسان جهت يافتن ارگانيسم هاي حيات بخش به زمين فرستاده شده بود ، از ماموريتي كه مي بايست انجام دهد وحشت زده ميشود و سعي ميكند كه اين مورد را خاتمه دهد .
- زن فضايي كه مخفيانه براي درمان انسانهاي بيمار فرستاده شده بود ، عاشق دكتري مي شود و هويتش فاش ميگردد .
- بانوي دكتري كشف ميكند كه همكارش در بيمارستان ، يك هيولاي خون خوار فضايي مي باشد .
- يك دكتر جاه طلب با يك شفادهنده فضايي بيگانه قراردادي اجباري مي بندد ، تا شهرت بيمارستان و خويش را افزايش دهد .
اينها همه روايتهاي مختلف بسط داده شده از يك پيشنهاد ” چه ميشد اگر … ؟ ” اصلي هستند . و آنها هنوز درهاي زيادي را براي توسعه داستان ، تغييرات و انتقالها باز گذاشته اند . هيچ كدام از اين داستانها پايان ندارند . آنها تنها آغاز هستند ، اما پتانسيل آن را دارند تا به داستاني راضي كننده و حرفه اي تبديل شوند . حتي بعضي از آنها ميتوانند در جهت توليد داستاني بسيار قوي تر با هم مخلوط شوند .
چيزي كه تمام اين مثالهاي ساده از آن برخوردارند ، تمركز روي يك شخصيت خاص ميباشد . و اين قدم بعدي در گسترش شخصيت سازي سناريوي ” چه ميشد اگر … ؟ ” مي باشد .