- راهنماي نوشتن و شكل دادن به داستان (15)
- نظرات
راهنماي نوشتن و شكل دادن به يك داستان
قسمت پانزدهم
به قلم : اچ. اسمارت
مترجم : سيد مصطفي احمدی – توسعه دهنده نرم افزار اوران
در این مجموعه مقالات خواهید خواند :
- مقدمه
- چگونگي آغاز داستان
- چه ميشد اگر ؟
- شخصيت پردازي
- ژانر
- زاويه ديد
- صحنه پردازي
- كشمكش
- شكل و ساختار
- رفع نواقص داستان
- انتشار داستان
- حرف آخر
قسمت پانزدهم : رفع نواقص داستان
طرح اوليه ، آيه نازل شده نيست !
خوشبختانه حالا شما ديد كلي نسبت به داستانتان پیدا کرده اید . ايده هايي شامل اينكه مقصدتان چيست و چگونه به آنجا خواهيد رفت . بعضي جاها جزئيات داستان مبهم ميشوند . كه اين هم خوب است . تو نياز داري كه فضايي براي سورپرايز خواننده باقي بماند . اما دنبال كردن طرح اوليه ، بدون ابتكار و خلاقيت مجدد ، يك امر بازدارنده است . وقتي تو در حال نوشتن يك فيلمنامه و يا نوول هستي ، شبيه اين است كه درون يك مخزن قرنطينه مي باشي . تنها دنيايي كه در داستانت ميسازي اهميت دارد . و در اين وضعيت ، تو ميتواني بصيرتي چشمگير نسبت به اين دنيا داشته باشي كه لزوما از طرح اوليه تو نشات نميگيرد . مغز به گونه اي ديگر كار ميكند ، و مشكلاتي كه به نظر رام نشدني مي آيند ، حل خواهند شد . اين امر به نويسنده شوقي دوچندان مي بخشد . وفاداري حسني اخلاقي است اما خواهش ميكنم در داستان نويسي چندان به طرح اوليه وفادار نباش . هميشه راه حلهاي بهتري هم وجود دارد .
فهرست موارد مورد بررسي
اين چك ليست ، نمي خواهد شامل يك مشت سوال عيب جويانه باشد : ” مشقات رو نوشتي پسر ؟! ” بلكه اين ليست شامل سوالاتي است براي كمك به تو ، تا اگر كمي در ادامه دچار مشكل شده اي به تو ايده هايي براي تفكر بدهد و كمك كند تا در راه مستقيم و درست بماني . نوشتن ، يك آزمون هميشگي است . تو مثل يك آشپز مينشيني و مدام دستپخت خودت را مزه مزه ميكني . آيا اين مخلوط خوشمزه هست ؟ آيا چيزي كم داره ؟ فلفلش زياده يا كافي نيست ؟ از چه طعم و عطري در اين مخلوط استفاده كنم ؟
هشدار
نبايد اين آزمون را در هر زماني انجام دهي . زمانهايي هست كه نبايد به اين چك ليست نگاه كني . وقتي كه حس آسيب پذيري مي كني ، شايد ، از صداي خودت و ايده هايت نامطمئني . اينجا زمان آن نيست كه درگير تفكرات انتقادآميزي نسبت به نوشته خود شوي . تفكراتي منفي كه راه قلمت را سد ميكنند . ادامه بده و بنويس و از وسوسه دوباره خواندن آن چيزهايي كه تا به حال نوشته اي ، بر حذر باش . بازنگري و تست را به زماني محول كن كه داستانت به سرانجامي رسيده باشد . وگرنه اين سوپ داغي كه تا به حال پخته اي ، زبانت را مي سوزاند و تو با داشتن اين تجربه تلخ ديگر سوپ داغ نخواهي خورد ( ممكن است از نوشتن زده شوي )
در حقيقت ، نوشتن مثل درست كردن يك سوپ نيست . اگر تو بيش از حد لازم ، نمك و يا فلفل در سوپ بريزي ، اساسا آن سوپ ضايع ميشود و قابل اصلاح نيست و گند ميزند به روزي كه در پيش روي داري . اما يك نوشته بد هميشه مي تواند بازنويسي شود و به يك نوشته خوب تبديل گردد . خوب شد كه فهميديم ! اينطور نيست ؟ ديگه هر چيزي كه مينويسي هدر نمي ره !
سوالات تشخيصي مفيد
آيا فلان ايده درسته ؟ آيا اين ايده به من و مخاطبم جواب ميده ؟
آيا كاراكترها باور پذير و سمپاتيك هستن ؟
آيا زاويه ديد داستان روشن هست ؟
آيا تعداد شخصيتها زياد تر از حد معمول نشده ؟
آيا كارهاي كاراكترها ، دليل و منطق خاصي داره ؟
آيا داستان به اندازه كافي گره داره ؟
آيا گره موجود واقعيه يا طرح ريزي شده و ساختگيه ؟
آيا انگيزه و خطرات پيش روي مهمي براي كاراكترها وجود داره ؟
آيا هدف والايي در داستان وجود داره ؟
آيا پايان ، احساس خوبي ميده ؟ جواب ميده ؟ راضي كننده است ؟
در مورد ايده كلي داستان يا پروژه
آيا من اين ايده رو دوست دارم ؟
آيا فاكتور سوز دهنده اي در اين ايده وجود داره ؟
آيا من با اين ايده شخصا ارتباط برقرار ميكنم ؟
به عنوان يك انسان ، يك خواننده ، چه ديدي نسبت به اين ايده خاص دارم ؟ آيا اين كه براي داستانم برگزيده ام ، قبلا در زندگي ام تجربه شده و مرا به ياد چيزي مي اندازد ؟
آيا اين ايده قابل بسط و گسترش هس و پايه داره و يا فقط يك مفهومه ؟
آيا قابليت اين رو داره كه شخصيت پردازي بشه ، دراماتيزه بشه و به چيزي بيشتر از يك مفهوم ظريف تبديل بشه ؟
در مورد كاراكترها
آيا من اين كاراكتر رو بخوبي ميشناسم ؟
نه فقط از نظر فيزيكي ، آيا من درون اونها رو ميبينم ؟
آيا من دنياي اونها رو ميشناسم ؟
آيا ميتونم زندگي روزانه اونها رو تصور كنم ؟
آيا من پيشينه داستان و شخصيت ها رو ميدونم ؟
نوشتن پيشينه يك كاراكتر ، كار جالبي مي باشد . تو بايد به عنوان يك نويسنده در مورد جزئيات كاراكترهايت ، حتي اگر مبتذل و سطحي باشند نيز چيزي بداني . همان جزئياتي كه اصلا قابل ذكر نيستند .
آيا فلان كاراكتر بي مزه و بي نمك من ، به حركت در مي آيد ، اگر او را در موقعيت داستاني متفاوتي قرار دهم ؟
چگونه با يك مونولوگ ( ديالوگ اول شخص ) او را از زاويه ديد خودش و با عمق بيشتر بشناسانم ؟
آيا ضد قهرمان من ويژگي هاي مثبتي هم دارد كه او را باورپذيرتر جلوه دهد ؟
آيا كاراكتر من از آن شخصيتهاي معمولي روتين است يا چيز ويژه اي در مورد او وجود دارد ؟
آيا كاراكتر من ، مسير مهيجي در داستان خواهد داشت ؟
آيا اين مسير باورپذير است و به كاراكتر انگيزه مناسب و كافي ميدهد ؟
آيا اگر كاراكتر كاري خلاف شخصيت خود انجام دهد ، اين امر قابل توضيح است ؟
مثلا شرايط سخت و ناگوار ، زن محترمي را تبديل به يك دزد مشتري نما كند ؛ چرا كه وي براي بچه هايش غذا مي دزدد چون شوهر خائنش آنها را ترك كرده است و بينوا شده اند .
صحنه چيني و صحنه پردازي
آيا چينش اين جعبه شكلات به نوع لباس كاراكتر مي آيد و يا آيا اين مكان چيز خاصي به داستان مي دهد ؟
آيا صحنه به اندازه كافي متقاعد كننده است ؟
به دنبال اشتباه هاي احمقانه بگرد ( مثلا صحبت كردن از بيماري ايدز در قرن نوزدهم !) و هميشه اگر در مورد چيزي مطمئن نيستي ، تحقيق كن .
آيا اين صحنه براي داستان و مردم آن درست پيش بيني شده است ؟
من ميخواستم چهارمين نوول خود را ، The Lark Ascending در فضاي گلوسسترشاير آغاز كنم . اما آن شهر اصلا جواب نداد ، پس كل داستان را به اسكاتلند منتقل كردم و به نظر رسيد كه حوادث به خوبي با فضاي داستان هماهنگي داشتند .